نشست «همگرایی روش ها در عاشورا پژوهی»

متن کامل نشست «همگرایی روش ها در عاشورا پژوهی»
بازدیدها: 2054
11 آذر 1395
لینک کوتاه: https://nsafari.ir//?p=15022

نشست «همگرایی روش ها در عاشورا پژوهی»

به گزارش سخن تاریخ، نشست علمی «همگرایی روش‌های در عاشورا پژوهی» با حضور دکتر امداد توران و دکتر نعمت‌الله صفری فروشانی در سالن امام موسی صدر دانشگاه ادیان و مذاهب قم برگزار شد.در ابتدای این نشست حجت‌الاسلام‌ و المسلمین دکتر محمد غفوری نژاد به‌عنوان دبیر علمی جلسه، به ارائه مباحثی که دو استاد بزرگوار در این موضوع مطرح کرده‌اند پرداخت و از اساتید محترم دعوت کرد به طرح مباحث خویش بپردازند.پس‌ از آن، آقای دکتر صفری فروشانی از آقای دکتر توران که برای این موضوع وقت و همت گذاشتند تشکر کرد. وی ضمن بیان این مطلب به حضار جلسه که اینجا منتظر دعوا نباشید و ما برای هم‌افزایی خدمت استاد رسیدیم گفت: چیزی که اینجا مطرح می‌کنم یک مطلب نو و ایده جدید است. نظر دوستان را می‌گیریم و استفاده می‌کنیم. شاید به‌صورت منسجم این بحث در جایی ارائه نشده است.

وی افزود: بحث ما همگرایی رویکردها است نه روش‌ها؛ زیرا روش‌ها در تعریف علمی مشخص است. روش کلامی، روش روایی و روش تاریخی ولی ما ممکن است رویکردی را انتخاب کنیم که جمع روش‌ها باشد. ازاین‌جهت بجای همگرایی روش‌ها، همگرایی رویکردها بگذاریم. ضمناً بحث عاشورا به‌عنوان نمونه است و می‌خواهیم در مورد تاریخ اهل‌بیت (ع) صحبت کنیم.

آقای دکتر صفری با تأکید بر این‌که انگیزه اصلی ما علمی نبود بلکه دغدغه‌مندی و مواجهه با مشکل بود افزود: با تأسیس رشته تاریخ اهل‌بیت (ع) با یک سری مسائل جدید مواجه شدیم که لازم بود از رشته‌های دیگر نیز کمک بگیریم. سنخ بحث، ابتدائا تجویزی بود و در مراحل بعد تجویزی توصیفی شد. بعد از آن می‌خواهیم ببینیم می‌توانیم به سمت توصیفی برویم یا نه؟

شعاری که ما می‌دهیم «روشمندی متعهدانه» است. آیا می‌توانیم هم روشمند باشیم و هم متعهد؟ باید کمک کنیم که بتوانیم هم روش و هم تعهد را حفظ کنیم. فعلاً این مطلب را در حد تجویزی توصیفی ببینید و بعد بررسی کنید آیا می‌توان به‌صورت توصیفی نیز آن را بررسی کرد؟

موضوع مورد مطالعه ما، امام است. امام را به انسان ویژه تعریف می‌کنیم. کسی که صفات ویژه‌ای دارد و ممکن است خودش در برخی از این صفات دخیل باشد یا نباشد. این مسأله، موضوع بحث علمی را تعیین می‌کند. از این‌ جهت می‌گویم تاریخ به تمامه صلاحیت ندارد که این موضوع را مورد کنکاش قرار دهد؛ زیرا بخشی از این موضوع که انسان است در تاریخ بحث می‌شود ولی تاریخ از ویژه، بحث نمی‌کند. در تاریخ، انسان ویژه نداریم؛ یعنی این‌گونه نیست که از اول متعهد شویم و بگوییم هر کاری که این انسان کرده است درست است و خطا در کار این انسان راه ندارد. این، ‌یک بحث تاریخی نیست.

به همین خاطر است که عرض کردیم مطالعات سیره‌ای، زیرمجموعه کامل مطالعات تاریخی نیست و بین این دو رابطه عموم و خصوص من وجه برقرار است؛ نه مطلق.

در برابر ما کسانی هستند که ویژگی انسان را در صفات مادی تعریف کردند و انسان‌هایی مانند قهرمانان نخبگان و نوابغ را ویژه دانستند. در این گروه‌ها هیچ سخنی از امام یا کسی که ارتباط با ماوراء دارد به میان نمی‌آید.

در نظر ما، مطالعه کننده، امامی مورخ است؛ یعنی در صدد ارائه بحث برای اهل سنت یا مستشرقان نیستیم. وقتی شبهه‌ای برای شما وارد می‌شود ممکن است دو رویکرد داشته باشید: یکی این‌که شبهه کننده را قانع کنید و دیگر این‌که خللی که شبهه ایجاد کرده است را ترمیم کنید. فعلاً بحث ما درون‌گروهی است؛ یعنی خللی به مباحثات ما وارد شده است و در صدد حفظ انسجام و ترمیم هستیم. نمی‌خواهیم مخالف را قانع کنیم.

وقتی می‌گوییم مورخ، منظورمان فقط تاریخ نقلی نیست؛ بلکه منظورمان تحلیل‌گر تاریخی است و منظورمان از تاریخ، تاریخ تحلیل است؛ یعنی تاریخی که از هر راهی استفاده می‌کند تا واقعیت را کشف کند و ادعا نمی‌کند که واقعاً به‌واقع رسیده است. مورخین متواضع هستند. آن‌ها ادعای قطع ندارند و نهایتاً می‌گویند اطمینان پیدا کردیم و شاید در مواقع نادری بگویند یقین کردیم؛ زیرا با ابزار ناقصی که در دست داریم دست یافتن به واقعیت، مشکل است. کسی که تاریخ تحلیلی می‌خواند به دنبال شواهد و قرائن است و به نسبتی که شواهد و قرائن به او کمک می‌کند به‌طرف واقع نزدیک می‌شود.

در تاریخ جنگ بین شواهد و قرائن نیست بلکه رقابت است. ممکن است برای موضوعی 50 شاهد و قرینه داشته باشید و کسی 20 شاهد داشته باشد. فعلاً حق با شما است ولی ممکن است زلزله‌ای اتفاق بیفتد و یا وسیله‌ای اختراع شود که با آن بتوان صوت هزار سال پیش را بازسازی کرد در این صورت ممکن است شواهد بیشتری به دست آید و طرف مقابل پیروز شود.

همین‌جا است که می‌خواهم بر روشمندی متعهدانه تکیه کنم. باید بیشتر در صدد شناسایی چگونگی شواهد و قرائن بیشتر باشیم؛ مثلاً با همین نکته‌ای که گفتم می‌توانیم به رقابت با مادلونگ بپردازیم. او درباره امام علی (ع) یک ادعایی دارد و آن این‌که ایشان حکومت طلب بود و طوری جریانات را سامان می‌داد که به حکومت برسد. او چند شاهد دارد. ما از همان سنخ شاهد ایشان یا شواهدی که عقلا قبول می‌کنند اقامه می‌کنیم که حضرت، اصلاً به دنبال حکومت نبود. شواهد ما بیشتر است و یک داور می‌تواند حق را به ما بدهد و بگوید فعلاً شواهد شما بیشتر است.

در اینجا بین تاریخ تحلیلی و منابع تاریخی فرق قائل می‌شویم. یک مورخ ممکن است از منابع تاریخی و کلامی و روایی و حتی جامعه‌شناسی و اقتصاد و روان‌شناسی استفاده کند ولی روش و ساختار منابع تاریخی، تاریخی است.

منابع شناخت امام سه منبع بیشتر نیست:
1- منابع کلامی
2- منابع تاریخی
3- منابع روایی

ما علوم دیگر را منبع نمی‌دانیم؛ مثلاً فلسفه را دخیل نمی‌دانیم. با توجه به موضوعش و روشش جزو منابع شناخت امام نیست.

منظور ما از منابع کلامی منابعی است که با باور انسان سروکار دارد و کاری به‌واقع ندارد. یک انسان باورمند. این معنای عام کلام است. منظور ما از مبانی کلامی یک امامی مورخ، خط قرمزهایی است که مورخ با توجه به مذهب و گرایشش برای خودش تعریف کرده است؛ مثلاً عصمت، امامت، رجعت و مهدویت که مرتبط با امام است.

ما در اینجا معتقدیم که مورخ تحلیل‌گر در منابع کلامی خودش، نباید مقلد باشد بلکه باید مجتهدانه به دست بیاورد. ممکن است نتیجه را با روش‌های متفاوت از کلام سنتی به دست آورد ولی آن روش‌ها باید تعریف‌شده و مستدل و موردقبول عقلاء باشد؛ مثلاً ممکن است کلامی‌ها بسیاری از مطالب گذشته را نادیده گرفته باشند و به یک نتیجه‌ای رسیده باشند؛ مثلاً در به دست آوردن مبانی کلامی خودشان به تطورات تاریخی و روش‌های تاریخی و مخاطب‌شناسی توجه نکرده باشند و همه منابع خودشان را در عرض یکدیگر دیده باشند. من نمی‌توانم یک مورخ تحلیل‌گر باشم و مقلد علامه طباطبایی که قائل به علم غیب مطلق است باشم. من باید به‌عنوان یک مورخ تحلیل‌گر دارای نظر باشم.

سطح منابع کلامی در مطالعات تاریخی، در حد بیان استراتژی است؛ به این معنا که به مورخ، تنها راهبرد می‌دهد. ممکن است به ما مواد ندهد. در منابع کلامی برای یک مورخ تحلیل‌گر، ممکن است موادی پیدا شود که به درد تحلیل بخورد ولی خود کلام به ما مواد نمی‌دهد بلکه راهبرد می‌دهد. درحالی‌که منابع تاریخی به ما مواد می‌دهد و تحلیل تاریخی برای ما عملیات درست می‌کند.

منابع روایی

ممکن است کسی تصور کند منابع روایی همان منابع تاریخی است. منظور ما از منابع روایی، منابعی است که هم ممکن است مواد کلامی داشته باشد و هم مواد تاریخی. ولی مواد تاریخی که در منابع روایی وجود دارد با مواد تاریخی که در منابع تاریخی وجود دارد متفاوت است. در منابع تاریخی اگر به طبری رسیدید که در انتهای سند است، ممکن است طبری را نقد کنید و بگویید ضعف حافظه داشته است و در پیری‌اش گفته است و از راویان ضعیف نقل کرده است؛ اما در منابع روایی با توجه به این تعریف، اگر انتهای سند امام صادق (ع) بود و یک مطلب تاریخی را فرمود (مثلاً فرمود که سپاه دشمن در عاشورا سی هزار نفر بودند) و جهات صدوری و محتوایی درست بود حق نقد کردن نداریم بلکه این را به‌عنوان یک متن واقعی موردتوجه قرار می‌دهیم.

بنابراین منابع تاریخی و منابع کلامی هرکدام سهم یگانه دارند ولی منابع روایی سهم دوگانه‌ای دارند؛ هم مواد می‌دهند و هم راهبرد مشخص می‌کنند؛ زیرا بخشی از کلام ما از روایات به دست می‌آید.

پس‌ از آن، آقای دکتر امداد توران به ارائه مباحث خود پرداخت و گفت: همان‌طور که در جلسه قبل نیز عرض کردم، نسبت عرایض بنده با فرمایش آقای دکتر صفری عموم و خصوص من وجه است. نمی‌خواهم نتیجه بگیرم روشی که ایشان اتخاذ می‌کنند روش نادرستی است بلکه می‌خواهم کمک کنم تصویری را که از روش خود دارند کامل‌تر کنند. آقای دکتر صفری می‌فرمایند سه رویکرد تاریخی و کلامی و روایی داریم و ترکیبی از این رویکردها که مجموعاً 5 رویکرد می‌شود. این را از ایشان می‌توانیم بپذیریم. بحث من تصویری است که از رویکرد تاریخی دارند ارائه می‌دهند. سؤال من این است که این تصویر از کجا آمده است؟ آیا درست است؟

ایشان مفهومی تحت عنوان مورخ محض را وارد ادبیات خودشان کردند. مطلبی که می‌خوانم بخشی از بیانات ایشان است. ایشان فرمودند: «به نظر بنده یک شیعه نمی‌تواند مطالعات تاریخی محض داشته باشد و آن قسمت بیرون از بحث می‌ماند و من مصداقی نمی‌توانم برای مطالعات تاریخی مثال بزنم؛ زیرا مطالعات تاریخی مطالعاتی پیشینی است؛ یعنی این‌که دنبال اثبات فرضیه‌ای نیست و چیزی را بر خودش تحمیل نمی‌کند و فقط به دنبال کشف است. چیزی بنام عصمت علم امام و مانند در مطالعات تاریخی وجود ندارد. در این زمینه می‌توان به مستشرقان و اهل سنت اشاره کرد؛ افرادی مانند طه حسین که کتاب «الفتنه الکبری علی و بنوه» را نوشته است یا مانند والیری در تصویر امامان شیعه در دایره المعارف اسلام که بسیاری از مطالبی که ما قبول داریم در پایان آورده است و عنوان «افسانه‌هایی درباره امام حسین (ع)» آورده است؛ مثلاً خلقت نوری و معجزات و این‌که همه قاتلان امام مجازات شدند و آیاتی که درباره امام حسین (ع) است را جزو افسانه‌ها آورده است. طه حسین نیز به مبانی کلامی برای امام التزام ندارد؛ بنابراین یک شیعی امامی نمی‌تواند مطالعات تاریخی درباره امام حسین (ع) داشته باشد.»

من این‌طور نتیجه می‌گیرم که ما یک مورخ محض می‌توانیم داشته باشیم که هیچ‌گونه فرضیه‌ای ندارد و پیش‌داوری درباره موضوع موردمطالعه‌اش نداشته باشد. نمونه‌های این نوع مطالعه طه حسین و والیری است.

می‌خواهم همین مطلب را در دو مرحله مورد سؤال قرار دهم:

1- این تصویر از مورخ محض از کجا آمده است؟ این‌که می‌توانیم ذهنمان را از پیش‌فرض خالی کنیم و صرفاً بر اساس داده‌های تاریخی مطالعه کنیم از کجا آمده است؟ اگر به مفاهیمی مانند روش، پیش‌فرض، پیشینی، پسینی و رویکرد به لحاظ تاریخی نگاه کنید می‌فهمید این دیدگاه، فرزند زمانه خویشتن است. چرا صدسال پیش افتخار نداشتیم در خدمت شخصیت برجسته‌ای مانند دکتر صفری باشیم و این مفاهیم را بشنویم؟ چرا در این موقعیت تاریخی مطرح می‌شود؟ پاسخ من این است که این بحث‌ها ازجمله ارمغان‌هایی است که از اندیشه غربی وارد حوزه ما شده است. نمی‌خواهم در مورد ارزش صدقش داوری کنم. در موقعیت تاریخی در معرض وزش جریان امواج اندیشه غربی در همه حوزه‌های فکری هستیم و این امری اجتناب‌ناپذیر است و فی‌نفسه نه خوب است و نه بد. اگر به این مرحله برسیم آن‌وقت می‌توانیم به این درک برسیم که این بحث را ادامه دهیم یا نه؟ اگر کسی با من موافقت کند که این دیدگاه آقای دکتر صفری که تعریفی که از رویکرد تاریخی محض ارائه می‌دهند متأثر از اندیشه‌های غربی باشد می‌تواند با من یک گام دیگر بردارد.

2- گام دیگر این است که این نگاه به پژوهش علوم انسانی حداکثر به نیمه اول قرن بیستم برمی‌گردد؛ یعنی از زمانی که بحث روش توسط دکارت در اندیشه غربی مطرح شد و به این نتیجه رسیدند که باید ذهن خود را از هرگونه پیش‌فرض خالی کرد و روش می‌تواند ما را به حقیقت برساند این ایده اولیه بسط پیدا کرد و در دوران روشنگری بر آن تأکید بیشتری شد و امتدادش را در نیمه اول قرن بیستم در پوزیتویست منطقی می‌بینید. پوزیتویست منطقی یعنی آنچه را که در دادگاه تجربه و مشاهده حسی نتوان موردسنجش قرارداد از حیطه علم خارج کنیم. کسانی که با این سنت غربی آشنا باشند و فرمایش آقای دکتر صفری را مطالعه کنند که در تاریخ انسان خاص و دارای علم غیب و ولایت تکوینی نداریم ولو این‌که صاحب این نظریه آگاهانه، آن نظریه را مبتنی بر این اصول نکرده باشد ناخودآگاه ذهن افراد را به سمت‌وسوی آن اندیشه‌های غربی می‌برد؛ زیرا در پوزیتویسم منطقی نیز چیزی جز مشاهدات و امور حسی نمی‌بینیم.

البته ممکن است بگوییم ما با توجه به این‌که مسلمان هستیم در دو رویکرد کلامی و روایی اعتقادات خود را مسجل کنیم و در رویکرد تاریخی دیگر کاری به امور ماورائی نداشته باشیم و آن را تاریخ تهی از معانی خاص، معنا کنیم. این برداشت تاریخی من از بیانات آقای دکتر صفری است.

اگر این درست باشد و قرار باشد از اندیشه غربی الهام بگیریم چرا در نیمه اول قرن بیستم متوقف شویم؟ گام را فراتر بگذاریم و وارد نیمه دوم قرن بیستم شویم.

دو مثال عرض می‌کنم. یکی کتاب «حقیقت و روش» گادامر و دوم کتاب «ساختار انقلاب‌های علمی» توماس کوهن. در کتاب اولی، بحث پیش‌داوری‌ها را مطرح کرده است و نشان داده است که هیچ تحقیقی در علوم انسانی نمی‌تواند خالی از پیش‌داوری باشد. در کتاب دوم، بحث را در علوم تجربی پیش‌گرفته است و به این نتیجه رسیده است که مشاهده ما گرانبار از فرضیه‌ها است. ما مشاهده محض تاریخی و علمی نداریم؛ یعنی این‌که این موضوع را می‌بینید نحوه بینش شما آمیخته با فرضیه و پیش‌داوری است. پس می‌گویم اگر قرار است از آن سرچشمه الهام بگیریم باید چند دهه جلوتر بیاییم.

کسی ممکن است بگوید ولو این‌که در اندیشه غربی چنین تطوری رخ‌داده است پیش‌فرض من این نیست که هرچه در تطور آن اندیشه‌ها رخ‌داده است حقیقت است. بسیاری از آن‌ها به مادی‌گرایی و نسبی‌گرایی می‌رسند و من آن مبانی را قبول ندارم. نظر من این است که مورخ محض مورخی که پیش‌فرض و فرضیه نداشته باشد داریم. حرف من این است که چنین چیزی امکان ندارد؛ مثلاً در تاریخ پیامبر اسلام (ص) سه فرضیه داریم:

1- این انسان انسانی کاملاً عادی است و محکوم به‌ تمامی علل و عواملی است که انسان‌های دیگر به آن محکوم هستند.

2- این انسان انسانی است که دارای ولایت تکوینی و علم غیب به معنای حداکثری کلمه؛ یعنی موجودی است که در کل هستی می‌تواند تصرف کند و عالم بما کان و ما یکون و سیکون است.

3- این‌ که تصور کنیم این فرد انسان خاص است به معنای حداقلی کلمه؛ یعنی به‌صورت موردی توان تصرف در جهان را دارد و به‌صورت موردی از علم غیب نیز آگاه است.

هرکدام از این سه فرضیه را داشته باشید در تور روشی که در تاریخ می‌اندازید یک‌چیزهایی گیر می‌کند و یک‌چیزهایی گیر نمی‌کند. یک‌چیزهایی را می‌بینید و یک‌چیزهایی را نمی‌بینید. یک تحلیل‌هایی به ذهنتان می‌آید و یک تحلیل‌هایی به ذهنتان نمی‌آید. در همان تاریخ طبری نیز با مواردی از معجزات و علم غیب و تأثیر آن مواجه می‌شوید. اگر بگویید به انسان خاص باور ندارم طبیعتاً این‌ها در غربال شما گیر می‌کند و دور می‌اندازید. اگر بگویید به انسان خاص حداکثری باور دارم خواهید دید که از غربال شما خیلی از مطالب برای شما قابل‌ لمس و مشاهده هستند که بدون آن قابل‌ مشاهده نبودند. پس این‌طور نیست که آنچه در ذهن دارید در روش و رویکرد شما منعکس نشود.

ممکن است کسی بگوید در اول تحقیقم ذهن خود را خالی از هرکدام این پیش‌فرض‌ها خالی می‌کنم و می‌روم ببینم در تاریخ چه اتفاقی افتاده است؟ عرض بنده این است که حتی اگر در اول تحقیق نیز ذهن خود را تهی کنی وقتی به متن تاریخ رفتی در دو راهی‌هایی می‌رسی که باید انتخاب کنی. بالاخره علم غیب داشته است یا نه؟ توان معجزه داشته است یا نه؟ وقتی انتخاب کردی برمی‌گردی و دوباره مسیر را مرور می‌کند. آن‌وقت دوباره خوانش شما متفاوت می‌شود.

به تقریر دیگر: اگر بگویید مورخ محض کسی است که مبانی کلامی ندارد و نه مسلمان است و نه شیعه. نهایتاً مجبور هستید بگویید که مورخ محض یک ملحد است؛ زیرا هیچ مبنای کلامی ندارد. عرض من این است که ملحد هم مورخ محض نیست. ملحد هم نگاه ماتریالیستی خودش را بر تاریخ تحمیل می‌کند زیرا گزارش‌های تاریخی مشتمل بر امور ماورائی است. ملحد وقتی با این‌ها مواجه می‌شود می‌گوید این‌ها خیال‌پردازی‌های پیامبر است. یا انسان سیاستمداری بوده است و این‌ها را ساخته است. مورخ محض در مقام پژوهش تاریخی مصداق عینی ندارد زیرا حتی ملحد هم بی‌طرف محض نیست و دیدگاه‌های متافیزیکی خودش را در تاریخ می‌خواند. مگر این‌که شما می‌فرمایید که من کاری ندارم که پیامبر راست می‌گوید یا نه؟ در اینجا که می‌فرماید اگر وحی نبود من در فلان واقعه کشته می‌شدم یا در مواردی می‌فرماید که دخالت مستقیم الهی است که تاریخ را تغییر می‌دهد. سؤال من از مورخ محض این است که با این گزاره‌ها چه برخوردی می‌کنی؟ آیا صرفاً می‌خواهی گزارش کنی که این کار تحلیل نیست. یا این‌که می‌خواهی فعل‌ و انفعال عوامل مختلف را در اینجا مشخص کنی.

نتیجه عرض من این است که در مورد انسان‌های خاص نیازمند دو سطح تحلیل هستیم: تحلیل در سطح عوامل مادی و تحلیل در سطح عوامل ماورائی. ضرب و تقسیم این عوامل است که به ما تحلیلی از سیره پیامبر ارائه می‌دهد. در مورد انسان‌های عام صرفاً باید تحلیل مادی کنیم نه تحلیل الهی؛ زیرا دسترسی به دخالت عوامل الهی در زندگی افراد دیگر نداریم.

خلاصه این است که چیزی بنام مورخ محض وجود ندارد.

پس‌ از آن، آقای دکتر صفری در مباحث خود بر این نکته تأکید کرد که مباحثی که مطرح می‌شود ناظر به صحبت‌های این جلسه بنده باشد؛ زیرا صحبت‌های گذشته به‌صورت قطعه‌ قطعه و به دور انسجام منطقی بوده است. در ادامه توضیحاتی می‌دهم:

وی افزود: بنده سعی می‌کنم با زبان بومی اسلامی صحبت کنم؛ یعنی با همین اصطلاحات عمومی. گرچه ممکن است نسبت به اندیشه‌های غربی آشنایی اجمالی داشته باشم اما سعی می‌کنم از اصطلاحات آن‌ها استفاده نکنم و اگر از اصطلاحی مشابه اصطلاح آن‌ها استفاده کنم ممکن است با تعریف خاص خودم باشد.

نکته دیگر این‌که انسان می‌تواند جعل اصطلاح کند و یک اصطلاحی را خلاف مشهور تعریف کند؛ به‌شرط این‌ که بیان کند؛ مثلاً اصطلاح پیشینی یا تاریخ تحلیلی که می‌گویم منظور من چیست؟ مثلاً موضوعی به دانشجوی دکتری دادیم که کلمه «تحلیل» در آن بود. با یکی از دوستان که به منابع غربی مشورت می‌کرد گفته بود که نمی‌توانی انجام بدهی مگر این‌که چند کتاب از فلان نویسنده‌ها بخوانی تا بگویی منظور از تحلیل چیست؟ من در چند دقیقه منظور خود را از تحلیل بیان کردم و گفتم که شما نمی‌خواهید آن کتاب‌ها را بخوانید؛ زیرا اگر آن کتاب‌ها را بخوانید به نتیجه نمی‌رسید. رفت و استادش را آورد و با هم بحث کردیم. به‌هرحال به او گفتم: یک آقایی گفت من یک معما می‌گویم اگر توانستید ده هزار تومان به شما می‌دهم و اگر نتوانستید پنج هزار تومان باید به من بدهید. گفت: آن چیست که زمستان‌ها گوشه اتاق است و تابستان‌ها بالای درخت؟ همه سعی کردند جواب بدهند و نتوانستند. پول‌ها را از همه گرفت. گفتند: جواب چیست؟ گفت: بخاری. گفتند: بخاری که تابستان‌ها بالای درخت نیست. گفت: بخاری خودم است و می‌خواهم تابستان‌ها بالای درخت بگذارم.
ما هم ممکن است یک اصطلاحی بگوییم و معنا کنیم و اشکالی نیز ندارد.

تاریخ در غرب یک علم است و قالب‌هایش و مبانی و اهداف و غایاتش بسته‌شده است. ما الآن تازه می‌فهمیم که آن‌ها تا کجا رفته‌اند؟ این‌ها برای خودشان تعریف کرده‌اند که انسان ویژه نداریم و انسان‌ها معمولی هستند و هر شخصیتی را می‌توانیم تحلیل کنیم. این‌که مورخ می‌تواند پیش‌فرض داشته باشد یا نه؟ بستگی به موضوع مورد مطالعه دارد. یک‌ وقت موضوع موردمطالعه شأنش این نیست که باور باشد یا کسی به‌عنوان باور به آن نگاه نمی‌کند.

مورخ از اول می‌گوید من به دنبال کشف هستم؛ مثلاً یک مورخ درباره صفویه بحث می‌کند و باور خاصی نیز پشت آن نیست. اصلاً هیچ‌ چیزی نمی‌داند و می‌خواهد بداند ولی یک‌وقتی مورخ درباره صفویه می‌خواهد با باور وارد شود و یک‌چیزی را می‌خواهد ثابت کند.

بنابراین اصل این‌که مورخ محض داریم یا نه؟ بستگی به موضوع موردمطالعه دارد. چه‌بسا موضوعات موردمطالعه‌ای که شأنشان باورمندی نیست.

اما یک اشتباهی که رخ داده است و غربی‌ها ما را فریب داده‌اند این است که درباره پیامبر (ص) و ائمه (ع) هم‌ چنین تصور شده است که باید با نگاه کشفی نگاه کنیم. ما این را قبول نداریم. غربی به این مسأله باور دارد. این مسأله فی‌نفسه شأنش این است که باور داشته باشیم و آن غربی نیز باور دارد؛ مثلاً غربی نمی‌پذیرد که پیامبر (ص) امی باشد. او هر چیزی را که در روایات، دلالت بر خط ننوشتن پیامبر (ص) کند توجیه می‌کند.

بنابراین در موضوعاتی که شان آن‌ها این است که با باور باشد ممکن است مورخ پیش‌فرض داشته باشد ولی هنر آن مورخ غربی یا مستشرق این است که مطالبش را در قالبی می‌ریزد که ما فکر می‌کنیم روشمند است. آدم نمی‌فهمد کلبرگ کجا اشتباه کرده است؟ فقط طوری چینش می‌کند که به‌دلخواه خودش می‌رسد. من می‌گویم که در شواهد و قرائن اشتباه کرده است. یک‌زمانی می‌گفتم بین رادیو بی‌بی‌سی و رادیو اسراییل مقایسه کنید. رادیو اسراییل از همان اول با گفتمان کلامی و پیش‌فرض وارد می‌شود ولی بی‌بی‌سی طوری اخبار را کنار هم می‌چیند که شما متوجه نمی‌شوید از کجا منحرف شدید؟

این را روش می‌گوییم. ما می‌گوییم به روش‌های این‌ها مسلح شویم و بشناسیم و ببینیم کجاها مورداستفاده ما قرار می‌گیرد؟ و تاریخ را کارآمد کنیم، به‌گونه‌ای که بتواند با برخی از آموزه‌های کلامی هم‌افزایی کند یا تائید کند یا حداقل درگیری نداشته باشد.

اصل سخن بنده این است که تاریخ بماهو تاریخ، سکولار است. روش‌های تاریخی سکولار هستند و کاری به مذهب و دین ندارند. اگر شما خواستید مطالعات تاریخی اهل‌بیت (ع) کنید آن قالب را به‌صورت صددرصدی نگیرید. بلکه به چیز جدیدی بنام «مطالعات سیره‌ای» ملتزم شوید که بخشی از این مطالعات، تاریخ، روایت و کلام است. این‌که اول گفتم مطالعات سیره‌ای از مطالعات تاریخی جدا می‌شود به همین خاطر بود؛ یعنی پاشنه آشیل بحث من همین مطلب است.

در مسیر مطالعات سیره‌ای، از ابزار تاریخ تحلیلی به بهترین وجه استفاده می‌کنیم. از گفتمان و ادبیات علمی استفاده می‌کنیم؛ یعنی همان اول ادبیات ما، ادبیات کلامی نباشد. اگر از روایات استفاده می‌کنیم به‌صورت متوازن استفاده می‌کنیم. در مطالعات تاریخی اهل‌بیت (ع) بخش اعظم مواد، تاریخی است. نمی‌شود منابع تاریخی را نادیده گرفت. ممکن است تاریخ یا تاریخ تحلیلی نتواند استراتژی تعیین کند ولی فعلاً در حد مشاور بپذیرید که ممکن است یک فیلسوف برای ما تکلیف تعیین کند بدون این‌که ناظر به مواد تاریخی باشد. مثل این‌که می‌خواهید ساختمان صد طبقه بسازید؛ درحالی‌که مواد شما فقط کاغذ است. شما اگر می‌خواهید با کلام به ما راهبرد ارائه دهید یک نگاهی هم به این مواد تاریخی بیندازید و با توجه به این مواد، ساختمان خود را بنا کنید.

در اینجا است که می‌گویم تاریخ تحلیلی که در مطالعات تاریخی اهل‌بیت (ع) مورداستفاده قرار می‌گیرد فرا رشته ای است؛ یعنی فقط یک‌ رشته تاریخ نیست. من نیز همان فرمایش دکتر توران را تائید می‌کنم و می‌خواهم یک‌قدم به‌پیش برویم تا به آن شعار برسیم. این شعار را قبول دارید؟ جمع تعهد و روش.

اگر این شعار را قبول داشته باشید باید سه رویکرد تاریخ، کلام و روایات با یکدیگر هم‌افزایی کنند. این‌ها غیر از منابع تاریخی و منابع کلامی و منابع روایی است. سهم هرکدام از این‌ها چه مقدار است؟ آیا می‌توانیم سهم هرکدام را بدهیم یا نه؟ از روش‌ها چگونه می‌توانیم استفاده کنیم؟ نقطه اشتراک را پیدا کنیم؛ مثلاً بنای عقلاء و روش چیست؟ خط قرمز خود را مشخص کنیم. این‌ها ایده است و باید پرورش یابد تا به یک نتیجه قابل‌قبول برسد.

بازهم در آخر تأکید می‌کنم که نباید به مطالعات تاریخی صرف در مطالعات اهل‌بیت (ع) دل بست.

آقای دکتر توران در نوبت خود گفت: من با فرمایش آقای دکتر صفری کاملاً موافقم. ایشان می‌فرمایند در مطالعات اهل‌بیت (ع) تاریخی محض یا کلامی محض نباید باشیم؛ ما نیز این را قبول داریم. البته ممکن است توجیهی که برای این داشته باشیم با توجیه آقای دکتر متفاوت باشد. من فکر می‌کنم یک مبنای محکم‌تری غیر از تعهد می‌توان ارائه کرد؛ مثلاً می‌توان به مباحث معرفت‌شناسی استناد کرد. یکی از منابع معرفتی ما تاریخ است و یکی دیگر از منابع معرفتی ما عقل است. پس می‌خواهیم همه منابع معرفتی‌مان را در تحقیق دخیل کنیم. شما می‌توانید از مباحثی که راجع به میان رشتگی یا فرارشته ای مطرح می‌شود استفاده کنید و مبنا ارائه دهید که چرا در مطالعات سیره‌ای هم‌زمان باید به تاریخ مراجعه کرد و هم‌کلام؟ پس در این جهت با شما موافقم و پیشنهاد می‌کنم مبانی این مسأله را بیشتر روشن کنیم و آن را تقویت کنیم.

عرض من در جای دیگری است. عرض من در اینجا است که فرمودند تاریخ سکولار است و در روش تاریخی، انگار با انسان خاص، سروکار نداریم. حرف من این است که اتان کلبرگ مورخ محض است یا مورخ طرفدار؟ من می‌گویم در مورد این شخص مطالعه کنیم و نشان دهیم که مواضع غیر تاریخی ایشان در استنتاج تاریخی‌شان دخیل بوده است. تا معلوم شود ایشان نیز به لحاظشان تاریخی در جایگاه برتری از ما قرار ندارد.

ثمره بحث این است که اگر ما بپذیریم که او نیز پیش‌فرض دارد و پیش‌داوری‌ها بوده است که او را به این استنتاج بدون پیش‌فرض تاریخی سوق داده است آن‌وقت راه برای ما هموار است. من می‌گویم تاریخ پیامبر (ص) را بررسی می‌کنم به همان محوضتی که مادلونگ بررسی کرده است. شما به من می‌گویید که شما تصور می‌کنید که او پیامبر است و من نیز می‌گویم به همان دلیلی که مادلونگ تصور می‌کند پیامبر نیست. او پیامبر نبودن حضرت را از دل تاریخ نیاورده است بلکه فرا تاریخ است. پس اگر او مجاز است پیش‌فرض‌های خود را در تاریخ دخالت دهد چرا من مجاز نباشم که دقیقاً به همان روشی که او بکار می‌برد بگویم پیامبری که به غیب متصل بود و به خاطر علم غیبش این رفتار را داشت و مسیر تاریخ را به این نحو عوض کرد؛ نه بر اساس تحلیل‌های مادی بلکه دقیقاً بر اساس تحلیل‌های متافیزیکی. باید بتوانم این مطلب را در تاریخ نشان دهم.

اینجا است که رقابت شواهد است. اگر نتوانست کمک کند آن‌وقت شما در مسیری که آقای دکتر ترسیم کرده‌اند می‌روید. می‌گویید تاریخ در این مورد ساکت است و از منابع معرفتی دیگر کمک می‌گیرم و نشان می‌دهم که این شخص شخص عادی نیست ولی قبل از این‌که به آنجا برسیم میدان مانور عظیمی داریم و دقیقاً با همان روشمندی محققان سکولار غربی می‌توانیم تحلیل تاریخی ارائه دهیم؛ نه سکولاریسم او تاریخی محض است و نه تعلق من خداباور، تاریخی محض است. اینجا اتفاقاً دست من بازتر است. می‌گویم خود این فرد ادعا می‌کرد که من پیامبرم، شما چرا او را نفی می‌کنید؟ شما دارید ادعای خلاف تاریخ می‌کنید.

پس عرض من این است که قبل از این‌که به همگرایی رویکردها برویم در همان رویکرد تاریخی محض یک گام به جلو داریم که می‌توانیم برداریم و باید آن را خوب تعریف کنیم و بتوانیم با محققان سکولار غربی بحث کنیم و به‌خوبی مبادی متافیزیکی‌شان را نشان دهیم و من نیز مبادی متافیزیکی خودم را نشان دهم و هر دو را در معرض داوری قرار دهیم.

من به‌نوعی موضع آقای دکتر صفری را از دو جهت تقویت می‌کنم:

1- از جهت پشتوانه‌هایی که برای همگرایی ارائه می‌دهند
2- می‌گویم چرا می‌خواهید پاسخ به شبهه را در آن مرحله بدهید بلکه بیایید در همین موضع تاریخی پاسخ بدهیم.

آقای دکتر صفری نیز در پایان بحث، گفت: سؤال اول بجا است. یک‌وقت فلسفه اسلامی کنونی را مدنظر قرار می‌دهیم و یک‌وقت فلسفه به‌عنوان یک علم. فلسفه به‌عنوان علم به مبادی به‌عنوان کلیات می‌پردازد و در جزئیات نیست و شأن کلامی ندارد. فلسفه‌ای که الآن داریم و اسمش را فلسفه اسلامی گذاشته‌ایم برای خود، شأن کلامی قائل است و به آن کاری نداریم. کلام به ما باور می‌آموزد و مکلف به باور می‌کند ولی فلسفه مکلف به باور نمی‌کند.

نکته دوم این‌که من این مبناها را قبول ندارم. عرض کردم اگر به فرض ثابت کنیم که معصوم چنین فرموده است چه از راه سند و چه از راه‌های دیگر، قائل به تعبد حجیت خبر واحد نیستم. از هر راهی ثابت شد که امام صادق (ع) چنین فرموده‌اند ما توقف می‌کنیم.

پس‌ از آن، سخنرانان جلسه به سؤالات حضار پاسخ گفتند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *