لینک کوتاه: https://nsafari.ir//?p=17524

نقد و بررسى‌ مقاله امام جعفر صادق (علیه السلام) در دائره المعارف اسلام

نقد و بررسى‌ دیدگاه کلى دربارۀ مقاله امام جعفر صادق (علیه السّلام) را مى‌توان در سه بخش ارائه داد:

١.محتوا
از نظر محتوا مقاله حاوى مطالب جالب و مفیدى درباره آن امام است که به ویژه‌ براى غربیان مى‌تواند مفید باشد. اطلاعات شناسنامه‌اى امام (علیه السّلام)، تعامل ایشان با گروه‌هاى شیعى و غیر شیعى، مواضع سیاسى آن حضرت، جایگاه امام در میان مسلمانان و به ویژه شیعیان، اطلاعاتى‌ درباره شاگردان ایشان و بالاخره جایگاه علمى آن حضرت، بخشى از مطالبى است که ‌به گونه‌اى بسیار موجز در این مقاله به آنها اشاره شده است. گرچه نمى‌توان همه آنها را تأیید کرد، مطالب قابل قبول آن نیز فراوان است. مهم‌ترین اشکال محتوایى غنا و عمق ‌اندک این مطالب است که با توجه به شخصیت آن حضرت و جایگاه ایشان در میان ‌جوامع علمى مسلمانان در گذر تاریخ و نیز با نظر به پیشرفت مطالعات شیعى در غرب‌ در موضوعات مربوط به امامان، این مقاله مى‌توانست غناى بیشترى داشته باشد. افزون‌ بر این، ارائه تک‌نگارى‌هاى شیعیان، مانند اسد حیدر، و سنیان، نظیر عبد الحلیم‌ الجندى و محمد ابو زهره، مطالعات درباره امام صادق (علیه السّلام) را عمق بیشترى ‌بخشیده است، و از این جهت نیز مقاله حاضر در مقایسه با آنها، سطح چندان‌ مطلوبى ندارد.

همچنین کاربرد کلماتى همچون «ظاهرا» و «احتمالا»، به گونه‌اى حکایت از آن‌ دارد که پژوهش‌هاى نویسنده به نتیجه نرسیده است، و این نیز از دیگر اشکالات ‌مقاله به شمار مى‌آید؛ درحالى‌ که وى مى‌توانست با کمى مطالعۀ بیشتر در این‌ موارد به نتیجۀ قطعى برسد؛ زیرا موارد مزبور، در تاریخ به صورت شفاف و صریح بیان شده است. عدم توجه به مبانى کلامى مسلمانان و به‌ویژه شیعیان، اشکالى است که اساسا در مطالعات مستشرقان وجود داشته است؛ به گونه‌اى که‌ شاید چیزى جز آن، منطقى به نظر نرسد، و نتوان آن را اشکالى در نوشته‌هاى‌آنان به شمار آورد.

٢.ساختار
نویسنده مى‌توانست در پژوهش خود مطالب را در موضوعات: جایگاه علمى‌ امام (علیه السّلام)، امام (علیه السّلام) و سیاست، تعامل امام (علیه السّلام) با فرقه‌هاى گوناگون و… قالب‌ ریزى‌ کرده، آنها را با دسته‌بندى مشخصى ارائه دهد. همچنین سزاوار بود، همانند مقالات دائره المعارفى جدید، در هر مورد مشخصى مطلب خود را مستند سازد تا خواننده بهتر بتواند دربارۀ مطالب مقاله‌ قضاوت و ارزیابى داشته باشد.

٣.منابع‌
منابع، به‌طور عمده غیر شیعى است، و جز دو منبع فرق الشیعه نوبختى و جعفر بن‌ محمد سید الاهل، منبع شیعى دیگرى در میان آنها به چشم نمى‌خورد که البته‌ واضح است منبع اولى به صورت مشخص به زندگانى امام صادق (علیه السّلام) نپرداخته است. دست‌کم مراجعه به منبعى همچون اعیان الشیعه، نوشتۀ سید محسن امین‌ عاملى در چنین اثرى لازم به نظر مى‌رسد. اندک بودن منابع با توجه به جایگاه امام و کثرت منابع دربارۀ آن حضرت نیز از دیگر اشکالات مقاله است. تکیه بر نوشته‌هاى مستشرقان همانند کتاب دونالدسون، که قوت چندانى‌ ندارند، از دیگر ضعف‌هاى این مدخل است.

بررسى محتوایى مدخل‌
در این بخش به برخى از عناصر موجود در این مدخل که قابل نقد یا توضیح‌اند اشاره مى‌کنیم:
١.«او در مقام مرجع و عالم، در حدیث، و احتمالا در فقه…».[۱]
شیعه و سنى مرجعیت علمى امام صادق (علیه السّلام) را در فقه براى شیعیان غیر زیدى‌ و حتى براى شیعیان زیدى، در مواردى پذیرفته‌اند.[۲] بنابراین استفاده از واژۀ «احتمالا»، که نشانۀ تردید است، صحیح نیست.
٢.«و وارث او یعنى عبد الله را شیعیان بعدى به گرایش‌هاى سنى متهم کرده‌اند».[۳]
عبدالله افطح، فرزند بزرگ امام صادق (علیه السّلام) – که ادعا کرده‌اند جانشین امام (علیه السّلام) ‌است، و یاران او را «فطحیه» مى‌نامند – در مقام امام هفتم شیعیان از سوى یارانش‌ پذیرفته شد، و در کتب رجالى شیعه سخنى که نشانۀ گرایش‌هاى سنى او یا انتساب ‌وى به آن گرایش‌ها از سوى شیعیان باشد، دیده نشده است.[۴]
٣.«مى‌توان ایجاد نظام‌هاى اثنا عشرى یا اسماعیلى(یا زیدى) را که بعدها شکل‌ گرفتند به تعالیم او نسبت داد».[۵]
این سخن دربارۀ اثنا عشرى بودن تعالیم مزبور درست است، اما دربارۀ ایجاد نظام‌هاى اسماعیلى باید بدانیم که تحریفات فراوانى از سوى آنان در تعالیم ‌امام (علیه السّلام) ایجاد شد. تأویل‌گرایى و باطنی گرى از مشخصات مذهب اسماعیلى بود که تحریفاتى را در گفته‌هاى امام (علیه السّلام) وارد ساخت.
اما ایجاد نظام زیدى را نمى‌توان به تعالیم امام (علیه السّلام) نسبت داد؛ زیرا زیدیه به‌رغم سخن منسوب به زید که «جعفر امامنا فى الحلال و الحرام» از همان آغاز، راه‌ خود را از شیعۀ جعفرى جدا کرده، با اخذ تعالیمى از فقه شیعى و آمیختن آن با آموزه‌هاى فقه سنى، به ویژه فقه حنفى، فقه خود را شکل دادند، به گونه‌اى که این ‌سخن معروف شد که زیدیه در اصول (عقاید و کلام) معتزلى و در فروع(فقه) حنفى‌اند؛ گرچه عده‌اى در این سخن تردید روا داشته‌اند.
۴.«…هرگاه نوبت به خود وى مى‌رسید به اصل قعود متوسل مى‌شد».[۶]
«اصل قعود» اصطلاحى ناشناخته در آموزه‌هاى شیعى است. این عنوان را بیشتر، زیدیه در تقابل با امام صادق (علیه السّلام) به کار مى‌بردند که خود را مصداق‌ مجاهدان دانسته، به امام صادق (علیه السّلام) نسبت «قاعد» مى‌دادند. اما امام صادق (علیه السّلام)‌ بنابر تعالیم پدران خود، عدم اقدام سیاسى و نظامى خود را علیه حکومت زمانه‌ «تقیه» مى‌نامید. این کار در حقیقت نوعى استراتژى بود به منظور حفظ خود و نیروها، براى امورى مهم‌تر که مى‌توان بخشى از آن را امور فرهنگى و ترویج دین‌ و مذهب و معارف اسلامى دانست. شکست قیام‌هاى زیدیان و قلع و قمع ‌نیروهاى آنان را، مانند سرکوب قیام زید (١٢٢ ق) در کوفه، در زمان امام صادق (علیه السّلام) قیام یحیى بن زید(١٢۶ ق) در جوزجان، قیام محمد بن عبد الله‌ معروف به نفس زکیه در حجاز، و برادرش ابراهیم در بصره، مى‌توان نشانه و نمونه‌اى از روشن‌بینى و درستى سیاست‌هاى امام (علیه السّلام) دانست. وى با این شیوه‌ توانست شاگردان فراوانى را تربیت کند، و نه تنها معارف شیعى، بلکه معارف ‌اسلامى را در اختیار جامعۀ اسلامى قرار دهد؛ ١.به گونه‌اى که اهل سنت نیز به‌ نقش آن حضرت در ترویج معارف اسلامى اعتراف مى‌کنند.[۷]
۵.«او در رأس حسینیانى بود که در آن قیام عمدتا حسنى – منفعل باقى ماندند».[۸]
چنان‌که روشن شد، همراه نشدن امام (علیه السّلام) در قیام محمد بن عبد الله و نیز فرمان ندادن به اصحاب براى همراهى با وى را نمى‌توان عملى منفعلانه دانست؛ بلکه امام (علیه السّلام) با توجه به شخصیت محمد، و نوع یاران او که از گروه‌هاى مختلف ‌تشکیل مى‌شدند و انسجام کافى نداشتند، و نیز با آگاهى از قوت و قدرت‌ عباسیان، شکست این قیام را حتمى مى‌دانست، و از همین روى، در مقابل آن‌ موضع منفى و نه منفعلانه گرفت و بارها محمد را از این کار بر حذر داشت.[۹]
همچنین ترویج مصداق‌یابى براى مهدى موعود، از دیگر دلایل مخالفت ‌امام (علیه السّلام) با این قیام بود؛ ۵.چرا که برخى یاران محمد به آن دامن مى‌زدند و امیدى‌ واهى را در دل شیعیان ایجاد مى‌کردند و طبیعتا پس از ناکامى قیام، ضربۀ شدیدى بر آنان وارد مى‌ساخت.
۶.«منصور آرامش و سکوت او را برهم نزد».[۱۰]
با مراجعه‌اى به منابع شیعى درمى‌یابیم روابط منصور با امام (علیه السّلام) همواره ‌یکسان نبوده و در مواقعى، به ویژه هنگام بروز قیام‌ها، او امام (علیه السّلام) را به شدت زیرنظر داشته است؛ چنان‌که در مواقعى اقداماتى با هدف قتل ایشان صورت مى‌داده است؛ لیکن به هر روى از این کار منصرف مى‌شده یا به هدف خود دست نمى‌یافته است.
میان شیعه مشهور است که سرانجام امام (علیه السّلام) با توطئۀ منصور و به دست ‌مزدوران وى مسموم شد و به شهادت رسید.
همچنین نامۀ منصور به حاکم مدینه پس از شنیدن خبر وفات امام (علیه السّلام)، که به او فرمان مى‌داد وقتى امام (علیه السّلام) را شناسایى کرد، به سرعت او را سر به نیست کند، نشانه‌اى دیگر از نادرستى سخن نویسنده است.
برخوردهاى میان امام (علیه السّلام) با خلفا و حاکمان معاصر خود، به ویژه منصور، به‌قدرى فراوان است که علامه مجلسى، حدود پنجاه صفحه از کتاب خود را ذیل ‌عنوان «باب ما جرى بینه (علیه السّلام) و بین المنصور و ولاته و سائر الخلفاء الغاصبین‌و الامراء الجائرین» به این برخوردها اختصاص داده است؛ برخوردهایى که ‌عمدتا غیر مسالمت‌آمیز بوده‌اند.
٧.«…ابو خطاب…».[۱۱]
ابو الخطاب یکى از یاران امام صادق (علیه السّلام) بوده که مدتى از محضر ایشان بهره‌ مى‌برده است. وى بعدها دچار انحراف شد و در زمرۀ بزرگ‌ترین مروجان غلو درآمد؛ اما با این‌حال در هیچ‌ یک از منابع رجالى و حدیثى شیعه، از روابط نزدیک او با امام (علیه السّلام) سخنى به میان نیامده، و در عوض روایات و گزارش‌هاى پرشمارى در منابع‌ شیعى به چشم مى‌خورد که از برخورد شدید امام (علیه السّلام) با ابو الخطاب و اندیشه‌هاى‌ غلوآمیز او حکایت مى‌کند و حضرت (علیه السّلام) بارها او را آماج لعن و نفرین قرار مى‌دهد.[۱۲]
٨.«فلاسفه»[۱۳]
اصولا کاربرد واژۀ فلاسفه دربارۀ کسانى مانند ابو الخطاب درست نیست؛ زیرا فلسفه علمى است که تعریفى خاص دارد که بر این فرد و نیز کسانى مانند هشام بن حکم، و محمد بن نعمان قابل تطبیق نیست. در این‌گونه موارد باید واژۀ «متکلمان»را به کار برد. از نظر تاریخى، تا قبل از ابو یعقوب کندى، که در زمان امام حسن عسکرى (علیه السّلام)‌(٢۶٠ ق)مى‌زیسته است، واژۀ «فیلسوف» براى هیچ یک از دانشمندان مسلمان ‌به کار نرفته است.
٩.«…محمد بن نعمان ملقب به شیطان الطاق…».[۱۴]
ابو جعفر محمد بن على بن نعمان، از بزرگ‌ترین متکلمان پیرو امام صادق (علیه السّلام)‌ است. دفاعیه‌هاى پرشمار او از مذهب تشیع در کتب مختلف نقل شده است. او در محله‌اى به نام «طاق المحامل» در کوفه به صرافى مشغول بود، و در شناخت ‌سکه‌هاى سالم از معیوب به قدرى خبره بود که اعجاب مردم را برمى‌انگیخت. از همین روى، به کنایه، او را «شیطان الطاق» مى‌خواندند. بعدها همین لقب دستاویز مخالفان او شد تا واژۀ شیطان را به صورت نوعى مذمت براى او به کار برند؛ اما در مقابل، شیعیان او را «مؤمن الطاق» خواندند.
او از نظر کلامى، به ویژه در باب توحید، کاملا به آموزه‌هاى امام جعفرصادق (علیه السّلام) ایمان داشت، و در کتب شیعى هیچ‌گونه عقیده‌اى که نشان‌دهندۀ نوعى‌نظام انسان‌انگارى خداوند(تجسیم) باشد، از او مشاهده نمى‌شود، و شیعیان‌ انتساب این نوع عقاید را به وى از جعلیات دشمنان تشیع علیه او، و براى مشوه‌ جلوه دادن اصحاب امام (علیه السّلام) و بالتبع مکتب او دانسته‌اند.[۱۵]
١٠.«…مسئله قدر بین جبر و اختیار است…».[۱۶]
این تعبیر درست نیست. امام صادق (علیه السّلام) دربارۀ جبر و اختیار مى‌فرماید: لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین. نویسنده خواسته است به این حدیث شریف، که‌ موضوع آن از مسائل مهم کلامى و مورد مناقشه در آن زمان بوده است، اشاره‌ کند. اما باید توجه داشت که در آموزه‌هاى شیعى از این حدیث با عنوان «امر بین ‌الامرین» یاد مى‌کنند، نه قدر. همچنین باید توجه داشت که در این روایت در مقابل جبر، واژۀ تفویض به کار رفته است، نه واژۀ اختیار.
در واقع بنابر ترسیم دقیق امام (علیه السّلام)، نظر نهایى شیعه در این مسئله که در یک‌سوى آن مجبور بودن کامل انسان، و در سوى دیگر تفویض و واگذار شدن همۀ افعال انسانى به او قرار دارد، اعتقاد به نوعى اختیار است که نه نافى آزادى انسان است و نه خداوند را به منزلۀ مجبورکنندۀ انسان در تمام اعمال خیر و شر خود مى‌شناسد.[۱۷]
١١.مسأله جانشینى اسماعیل‌
تعیین اسماعیل در مقام جانشین از سوى امام صادق (علیه السّلام) سخنى است که‌ اسماعیلیه مدعى آن‌اند و شیعیان امامى به هیچ روى آن را نمى‌پذیرند. آنان در عوض نصوص و تصریحات فراوانى را شاهد مى‌آورند که در آنها امام (علیه السّلام) بر جانشینى امام موسى کاظم (علیه السّلام) تأکید دارد.
مسئلۀ جانشینى اسماعیل، با گزارش‌هایى نیز که از روش و منش اسماعیل در منابع تاریخى آمده است، سازگارى ندارد. بنابراین گزارش‌ها، اسماعیل با گروه‌هاى تندروى نشست و برخاست داشت که مطرود امام (علیه السّلام) بودند.[۱۸]
١٢.«…که امام جعفر[(علیه السّلام)‌]را امام پنجم مى‌دانستند…».[۱۹]
پیروان محمد بن اسماعیل امام جعفر صادق (علیه السّلام) را مانند شیعیان امامى، امام‌ششم مى‌دانند، و محمد بن اسماعیل را هفتمین امام و مهدى موعود.[۲۰]
١٣.«…عبد الله برادر اسماعیل را که از مادر یکى…».[۲۱]
این سخن کاملا اشتباه است. مسلّم است که پدر عبد الله و اسماعیل امام جعفر صادق (علیه السّلام) است.
١۴.«عبد الله چند هفته بعد درگذشت».[۲۲]
طبق نقل منابع شیعى، عبد الله تا هفتاد روز پس از وفات پدر زنده بود، و پس‌از آن درگذشت، و معمولا براى هفتاد روز «چند هفته» به کار نمى‌رود.
١۵.«شمیطیه»[۲۳]
صحیح آن «سمیطیه» یا «سمطیه» است؛ گروهى به ریاست «یحیى بن‌ ابى السمیط» که محمد، فرزند امام صادق (علیه السّلام) را امام مى‌دانستند و امامت را در فرزندان او موروثى مى‌شمردند.
١۶.«کهانت،سحر و جادو…مسئلۀ مرموز جفر…»[۲۴]
در برخى از کتب روایى شیعه هنگام ذکر منابع علم امام (علیه السّلام) از امورى همچون‌ صحیفه، جفر، جامعه و مصحف فاطمه (علیها السّلام) سخن به میان آمده که اینها نسل به ‌نسل از امامى به امام دیگر منتقل مى‌شده و امام (علیه السّلام) از مطالب آنها استفاده ‌مى‌کرده و مواردى را به صراحت منبع برخى از معلومات خود مى‌خوانده است.
منابع مزبور بنابراین روایات عمدتا شامل احکام فقهى حلال و حرام، علم ‌انبیاى پیشین، علم دانشمندان بنى اسرائیل و پیشگویی‌هایى دربارۀ حوادث آینده ‌بوده است،۶ و در خصوص جفر در روایتى منسوب به امام صادق (علیه السّلام)، تعریفى به ‌این قرار آمده است: وعاء من أدم فیه علم النبیین و الوصیین و علم العلماء الذین‌ مضوا من بنى اسرائیل؛ «جفر مخزنى است از چرم که علم پیامبران، اوصیا و علم‌ دانشمندان گذشتۀ بنى اسرائیل در آن است».
در هیچ منبع شیعى و بلکه غیرشیعى سخنى از وجود امورى همچون کهانت، سحر و جادو در این کتب، به میان نیامده است.
١٧.«…همچنین یکى از پیران صوفى به شمار مى‌آید».[۲۵]
با مرورى بر زندگانى امام صادق (علیه السّلام) درمى‌یابیم که او در زندگانى خود نه تنها مشى تصوف را برنگزید، بلکه در مقابل برخى سران تصوف در زمان خود، همچون سفیان ثورى و عباد بن کثیر بصرى، موضع گرفت و باورهاى آنان ‌همچون لزوم پوشیدن لباس خشن را به نقد مى‌کشید.
اما به هر روى، بعدها برخى از صوفیه براى مشروعیت بخشیدن به ‌سلسله‌هاى خود، آن حضرت (علیه السّلام) را یکى از اقطاب خود معرفى کردند؛ چنان‌که دربارۀ دیگر امامان (علیه السّلام) و به ویژه امام على (علیه السّلام) نیز چنین سوء استفاده‌هایى صورت گرفت.
١٨.«…چنین روایاتى براى تعیین نظرات واقعى او در زمینه‌اى خاص تقریبا بى‌فایده است».[۲۶]
«بى‌فایده» تعبیرى غیرمنصفانه دربارۀ حجم روایات پرشمار امام صادق (علیه السّلام) در علوم‌گوناگونى همچون فقه، تفسیر و کلام است؛ به گونه‌اى که شیعۀ امامیه هویت مستقل‌ فقهى و کلامى خود را با آن حضرت (علیه السّلام) به دست آورده است و در منابع عظیم فقهى و کلامى خود براى هر مسئله مى‌کوشد تا به سخنى از آن حضرت (علیه السّلام) استناد کند.
در مجامع روایى، فقهى و کلامى شیعه بیشترین استناد به اقوال آن‌ حضرت (علیه السّلام) باز مى‌گردد. روایات منقول از آن حضرت (علیه السّلام) حتى در علم کلام چنان‌ فراوان است که برخى دانشمندان شیعى مانند شیخ صدوق (٣٨١ ق) در عقاید، کتبى همانند التوحید نگاشته‌اند و به روایات آن حضرت (علیه السّلام) بیش از دیگر امامان‌ استناد کرده‌اند. همچنین کتابى مانند اصول کافى کلینى(٣٢٩ ق) مملو از روایات‌ آن حضرت (علیه السّلام) در مسائل مختلف کلامى است که بسیارى از این روایات با نقادی‌هاى سندى و محتوایى قابل اثبات بوده، استناد به آنها موجه است.

منبع: سخن تاریخ

[۱] اربلى، على بن عیسى، کشف الغمه فى معرفه الائمه، دار الاضواء، بیروت،١۴٠۵ ق.

[۲] جندى، عبد الحلیم، الامام جعفر الصادق (علیه السّلام)، تحقیق شیخ احمد جاسم المالکى، المجمع العالمى للتقریب بین المذاهب الاسلامیه، طهران،١۴٢۴ ق.

[۳] حیدر، اسد، الامام الصادق (علیه السّلام) و المذاهب الاربعه، چاپ سوم، دار الکتاب العربى، بیروت،١۴٠٣ ق.

[۴] خویى، سید ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، بیروت،١۴٠٣.

[۵] اربلى، على بن عیسى، کشف الغمه فى معرفه الائمه، دار الاضواء، بیروت،١۴٠۵ ق

[۶] جندى، عبد الحلیم، الامام جعفر الصادق (علیه السّلام)، تحقیق شیخ احمد جاسم المالکى، المجمع العالمى للتقریب بین المذاهب الاسلامیه، طهران،١۴٢۴ ق.

[۷] جندى، عبد الحلیم، الامام جعفر الصادق (علیه السّلام)، تحقیق شیخ احمد جاسم المالکى، المجمع العالمى للتقریب بین المذاهب الاسلامیه، طهران،١۴٢۴ ق.

[۸] حیدر، اسد، الامام الصادق (علیه السّلام) و المذاهب الاربعه، چاپ سوم، دار الکتاب العربى، بیروت،١۴٠٣ ق.

[۹] خویى، سید ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، بیروت،١۴٠٣.

[۱۰] کلینى، محمد بن یعقوب، اصول کافى، ترجمه و شرح سید جواد مصطفوى.

[۱۱] اربلى، على بن عیسى، کشف الغمه فى معرفه الائمه، دار الاضواء، بیروت،١۴٠۵ ق.

[۱۲] جندى، عبد الحلیم، الامام جعفر الصادق (علیه السّلام)، تحقیق شیخ احمد جاسم المالکى، المجمع العالمى للتقریب بین المذاهب الاسلامیه، طهران،١۴٢۴ ق.

[۱۳] حیدر، اسد، الامام الصادق (علیه السّلام) و المذاهب الاربعه، چاپ سوم، دار الکتاب العربى، بیروت،١۴٠٣ ق.

[۱۴] اربلى، على بن عیسى، کشف الغمه فى معرفه الائمه، دار الاضواء، بیروت،١۴٠۵ ق.

[۱۵] جندى، عبد الحلیم، الامام جعفر الصادق (علیه السّلام)، تحقیق شیخ احمد جاسم المالکى، المجمع العالمى للتقریب بین المذاهب الاسلامیه، طهران،١۴٢۴ ق.

[۱۶] حیدر، اسد، الامام الصادق (علیه السّلام) و المذاهب الاربعه، چاپ سوم، دار الکتاب العربى، بیروت،١۴٠٣ ق.

[۱۷] اربلى، على بن عیسى، کشف الغمه فى معرفه الائمه، دار الاضواء، بیروت،١۴٠۵ ق.

[۱۸] جندى، عبد الحلیم، الامام جعفر الصادق (علیه السّلام)، تحقیق شیخ احمد جاسم المالکى، المجمع العالمى للتقریب بین المذاهب الاسلامیه، طهران،١۴٢۴ ق.

[۱۹] حیدر، اسد، الامام الصادق (علیه السّلام) و المذاهب الاربعه، چاپ سوم، دار الکتاب العربى، بیروت،١۴٠٣ ق.

[۲۰] خویى، سید ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، بیروت،١۴٠٣.

[۲۱] صفرى، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، بوستان کتاب،قم،١٣٨١.

[۲۲] اربلى، على بن عیسى، کشف الغمه فى معرفه الائمه، دار الاضواء، بیروت،١۴٠۵ ق.

[۲۳] حیدر، اسد، الامام الصادق (علیه السّلام) و المذاهب الاربعه، چاپ سوم، دار الکتاب العربى، بیروت،١۴٠٣ ق.

[۲۴] صفرى، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، بوستان کتاب،قم،١٣٨١.

[۲۵] اربلى، على بن عیسى، کشف الغمه فى معرفه الائمه، دار الاضواء، بیروت،١۴٠۵ ق.

[۲۶] حیدر، اسد، الامام الصادق (علیه السّلام) و المذاهب الاربعه، چاپ سوم، دار الکتاب العربى، بیروت،١۴٠٣ ق.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *