بازدیدها: 1960
لینک کوتاه: https://nsafari.ir//?p=14963

نقد و ارزیابی کتاب «الفتوح» با رویکرد به حادثه کربلا

چكیده:

با کنکاش در منابع تراجم‌نگاری و کتاب‌شناسی‌ قرن‌های سوم و چهارم ‌هجری، درمی‌‌یابیم که کتاب «الفتوح» و نویسنده آن در جایگاه مناسبی قرار ندارند و پیرو آن، زندگی‌نامه ابن‌اعثم کوفی؛ مشخصات واقعی، مذهب، آثار و سایر ابعاد زندگی وی، به‌طور دقیق شناسایی نشده‌است. بر پایه بایستگی معرفی و شناخت هرچه بیشترکتاب «الفتوح» و جستجو در شرح‌حال نویسنده آن، پژوهش حاضر شکل گرفته است. هرچند کتاب «الفتوح» به‌خاطر برخی از گزارش‌های ناسازگار با مذاق مذهب تسنن، به محاق رانده شده است، با وجود این، مذهب واقعی نویسنده را می‌توان از آن به ‌دست آورد که شدیداً پایبند مکتب خلفا بوده‌ است. با اینکه ابن‌اعثم، منابع و مصادر گزارش‌هایش را آن‌گونه‌که باید، به دست نمی‌دهد، کتاب «الفتوح» با توجه به تخصص نویسنده، تخصصی بودن کتاب و تناسب هندسی گزارش‌های تاریخی آن، اطمینان عرفی را برای خوانندگانش به ارمغان می‌آورد.

 

مقدمه

در باز آفرینی رویدادهای تاریخی، وجود منابع از ضروریات اساسی و اولیه به حساب می‌آید. بعد از آغاز دوره تاریخ هرچند منابع غیرمكتوب اهمیت خود را از دست ندادند، اما از جهت شفافیت، بیان جزئیات و گستره شمول، ارزش منابع مكتوب را ندارند. هرقوم و گروهی كه منابع مكتوبی درباره تاریخ نیاكان و گذشته‌های دور و نزدیكش داشته باشد می‌تواند بهتر و دقیق‌تر از كسانی كه به چنین منابعی دسترسی ندارند، گذشته خویش را بازخوانی كرده، به تصویر كشد. در این میان به جرئت می‌توان ادعا كرد كه تاریخ هیچ دین و گروهی به اندازه تاریخ اسلام و مسلمانان، از منابع مكتوب برخوردار نیست بدیهی است كه منظور از منابع مكتوب، كتاب‌هایی است كه در زمینه رویدادهای تاریخی نگارش یافته است. به‌رغم كثرت منابع مكتوب در تاریخ اسلام، مشكلات و چالش‌های فراوانی نیز دست در گریبان آن دارد؛ گزارش‌ها و تعصبات فرقه‌ای، دسته‌بندی‌های سیاسی، نزاع‌های قبیله‌ای نگرش حاكمان و… را می‌توان از جمله آن مشكلات دا‌نست.43 از این رو، برخی مهم‌ترین عامل تحریف و انحراف در تاریخ‌نگاری اسلامی را فرقه‌گرایی و‌ حاكمیت حاكمان مستبد و ستم پیشه دانسته‌اند،44 فرقه‌گرایی منابع مكتوب تاریخ اسلام را چه از حیث تحریف وقایع تاریخی و چه از نظر انكار و نادیده انگاشتن برخی از رویدادهای تاریخی، دچار آسیب‌‌های فراوانی كرده است. كتاب كهن و ارزشمند الفتوح از جمله كتاب‌هایی است كه از عوارض فرقه‌گرایی در امان نمانده و به علت داشتن برخی نشانه‌‌ها كه حاكی از گرایش شیعی نویسنده اوست، مورد بی‌مهری قرار گرفته و ضعیف پنداشته شده است.45 علت ضعیف شمردن این كتاب را می‌توان در نقل بعض حوادثی جست‌وجو كرد كه با مذاق مذهب تسنن سازگاری ندارد.46

با توجه به اینكه بیشتر مورخان مسلمان به فرقه خاصی تعلق دارند، بدیهی است كه برای پیروان فرقه‌های مخالف آنها دغدغه‌‌هایی در خصوص نقل همه حوادث و رویدادها و مقاطع حساس تاریخ اسلام، از قبیل واقعه غدیر، جریان سقیفه و امثال آن، پدید می‌آید و برای آنها از نظر تحریف، انكار یا مسكوت گذاشتن بعضی از وقایع، آرامش خاطر و اطمینان حاصل نخواهد شد. از این ‌رو، ضروری است كتاب‌هایی چون الفتوح ابن‌اعثم كه وقایعی را نقل كرده كه دیگر مورخان اهل‌سنت درباره آن سكوت كرده‌اند، مورد بررسی قرارگرفته، بیشتر معرفی و شناخته شوند. علاوه براین، كتاب الفتوح از متون كهن تاریخ اسلام به حساب می‌آید كه در صورت اثبات اتقان و اعتبار تاریخی آن، در موارد متعددی به كار شیعیان آمده و تا حدودی به مدعیات تاریخی آنها نزدیك خواهد بود. نگارنده بر پایه این ضرورت، در صدد معرفی كتاب الفتوح ابن‌‌اعثم كوفی و بررسی اجمالی بعضی از قسمت‌های آن درباره واقعه كربلاست. بنابراین، سؤال اصلی و سؤال‌های فرعی در پژوهش حاضر را می‌توان این‌گونه مطرح كرد:

سؤال اصلی: ابن‌اعثم كوفی كیست و كتاب الفتوح در چه جایگاهی قراردارد؟

سؤال‌های فرعی: 1. مشخصات واقعی ابن‌اعثم چیست؟ 2. در چه مقطعی از تاریخ می‌زیسته است؟ 3. مذهب ابن‌اعثم چیست؟ 4. محتوای كتاب الفتوح از چه مباحثی تشكیل شده است؟ 5. كتاب الفتوح به چه روشی ارائه شده است؟ 6. كتاب الفتوح به چه شیوه‌ای تنظیم گردیده است؟ 7. مصادر و مسانید الفتوح در چه وضعیتی قرار دارد؟ 8. درجه اعتبار كتاب الفتوح چقدر است؟ و…

مقاله حاضر در دو بخش ارائه و تنظیم شده كه بخش اول آن درباره ابن‌اعثم كوفی و كتاب الفتوح است و در بخش دوم ابن‌اعثم درباره رویداد كربلا و قیام امام حسین‌ (علیه‌ السلام) بررسی شده است.

الف) ابن‌اعثم كوفی و كتاب الفتوح

1. ابن اعثم كوفی

ابن‌اعثم كوفی كمتر شناخته شده و بیشتر منابع تراجم‌نگاری درباره او ساكت هستند و كسانی كه به معرفی ابن‌اعثم پرداخته، اطلاعات دقیقی درباره زندگی وی به دست نمی‌دهند. از این رو، حتی مشخصات وی مورد اتفاق نبوده و اقوال مختلفی درباره او وجود دارد. بعضی او را محمدبن علی‌بن اعثم كوفی معرفی كرده‌اند،47 برخی وی را احمدبن اعثم كوفی دانسته‌اند،48 قول سوّم، دچار تردید شده و هردو اسم محمد و احمد را به این شكل ذكر كرده است: محمدبن علی (ابومحمد احمدبن علی) معروف به ابن‌اعثم كوفی یا ابومحمد احمد (محمد) فرزند علی كوفی.49 قول چهارم، مشخصات ابن‌اعثم را احمدبن محمدبن علی‌بن اعثم كوفی دانسته و كنیه وی را «ابومحمد» ذكر كرده است.50 آنچه از مجموع اقوال به دست می‌آید این است كه اعثم اسم یا لقب پدر ابن‌اعثم و جد اول و دوم وی بوده است. بر اساس گفته یاقوت حموی در معجم الأدباء اسم ابن‌اعثم «احمد» است51 و اقوال دیگر غیر از بروكلمان در تاریخ ادب العربی52 و علی‌اكبر دهخدا در لغت‌نامه دهخدا53 آن را تأیید می‌كند و سخن یاقوت می‌تواند قول صحیح باشد، زیرا از نظر زمانی به دوره ابن‌اعثم نزدیك‌تر است و او اولین كسی است كه متوجه ابن‌اعثم شده و او را در معجم الادبا ذكر كرده است. علاوه بر این، احتمال دارد كه محمد، تصحیف «ابومحمد» و «ابومحمد» كنیه ابن‌اعثم باشد.54 ابن‌اعثم كوفی همچنان كه از كلمه الكوفی به دست می‌آید، اهل كوفه بوده و باتوجه به ستایش وی از قبیله ازد، می‌توان او را «ازدی النسب» دانست.55

از زندگی و شرح حال ابن‌اعثم، چیزی گزارش نشده و تاریخ تولد وی معلوم نیست. آنچه درباره او در منابع آن هم به صورت متفاوت آمده، تاریخ درگذشت اوست، بر این اساس كه برخی سال وفات او را 214ﻫ‌‌‌ ق56 و بعضی 314 ق دانسته‌اند.57 با توجه به گستره زمانی محتوای كتاب الفتوح كه از آغاز خلافت ابوبكر تا دوره مقتدر عباسی را در برمی‌گیرد، تاریخ وفات ابن‌اعثم، قطعاً 214 ق نیست. همچنین از آنجا كه یاقوت حموی برای ابن‌اعثم دو كتاب ذكر كرده است یكی به نام الفتوح كه تا ایام هارون‌الّرشید را در بر می‌گیرد و دیگری كتاب التاریخ كه از ایام مأمون تا آخر دوره مقتدر را پوشش می‌دهد،58 نمی‌توان تاریخ درگذشت ابن‌اعثم را 314 ﻫ. ق دانست، زیرا مقتدر عباسی در 320 ق به قتل رسیده است، بدین ترتیب، ابن‌اعثم باید بعد از 320 ق وفات یافته باشد.59

1ـ1. مذهب ابن‌اعثم

اختلاف و اقوالی كه درباره مشخصات و تاریخ درگذشت ابن‌اعثم وجود دارد، در مورد مذهب وی نیز مطرح است. بسیاری از منابع، ابن‌اعثم را شیعه دانسته و اهل سنّت بنا به وجود منفردات در كتاب وی، اصرار بر شیعه بودن او دارند.60 تراجم‌نگاران بزرگ شیعی نیز بر شیعه بودن ابن‌عثم تأكید دارند.61 قاضی نورالله شوشتری او را شافعی مذهب دانسته62 و كسانی هم به سنی‌بودن ابن‌اعثم تصریح دارند.63 علامه مجلسی كتاب الفتوح را به عنوان یكی از مصادر كتاب بحار الانوار ذكر كرده و آن را از جمله كتاب‌های اهل‌سنت (عامه) شمرده است.64

از آنجا كه زندگی و شرح‌حال ابن‌اعثم به‌دست ما نرسیده، تنها راهی كه برای نیل به مقصد كمك می‌كند كتاب اوست. برای شیعه معرفی‌كردن ابن‌اعثم با استناد به كتابش دلیل‌هایی اقامه شده است، از جمله اینكه وی به تمجید و توصیف امیر‌المؤمنین علی‌بن ابی‌طالب‌ (علیه‌ السلام) پرداخته و جمیع كسانی را كه مخالف علی‌ (علیه‌السلام) بودند، مورد طعن قرار داده است و شخصیت عثمان و عایشه را مشوّه جلوه داده و مطالبی گزارش كرده كه عدالت صحابه را زیر سؤال می‌برد.65 البته با استناد به این دسته از مطالب كتاب ابن‌اعثم نمی‌توان شیعه بودن وی را اثبات كرد، زیرا هرچند بخش‌های زیادی از كتاب الفتوح به امام علی‌ (علیه‌ السلام) اختصاص یافته، لكن او بیش از امام علی‌بن ابی‌طالب، به تمجید و ذكر فضایل ابوبكر و عمر پرداخته و مطالبی را درباره شیخین مطرح كرده است كه با اعتقاد شیعی سازگاری ندارد. مواردی از كتاب او كه بر سنی مذهب بودنش دلالت دارد، عبارت است از:

گزارش اعجاز‌آمیز دفن ابوبكر:

ابوبكر هنگام مرگ، عایشه را فراخواند و به او سفارش كرد كه بعد از مرگم، بدنم را تجهیز كرده به سوی قبر حبیبم محمد‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ببرید و اجازه بخواهید، اگر از قبر مبارك، جواب مثبت شنیدید، بدنم را در كنار رسول خدا‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دفن كنید، در غیراین صورت، در مقابر مسلمین به خاك بسپارید.66

یا در گزارش دیگری چنین آمده است:

روز وفات ابوبكر، اضطراب در مدینه حاكم شد، گریه و زاری، از هر كوی و برزن بلند بود گویی روز وفات پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است. جنازه ابوبكر را غسل داده حنوط كردند و بر او كفن پوشانیده و نماز گزاریدند و سپس به سوی روضه شریف آوردند و بر زمین گذاشتند، همه مردم در انتظار شدند كه از پرده غیب چه پدید آید. ناگاه تخته‌های روضه به جنبش آمد، قفل جایی افتاد و پرده جایی؛ درب روضه باز شد. اجازه، این بود و همه حاضران، غلغله‌كنان جنازه را برداشته به اندرون بردند.67

گزارش داستانی عجیب در آخر عمر خلیفه دوم:

آن‌گاه كه خلیفه دوم از مرگ خویش اطمینان یافت، بزرگان اصحاب رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله) را همراه جاثلیق مسیحی، نزدش فراخواند و از جاثلیق سؤال كرد كه صفت پیامبر اسلام را در انجیل یافته است یا خیر؟ جاثلیق در پاسخ عمر گفت: آن را یافته‌ام و پیامبر شما در انجیل به نام «فارقلیط» آمده كه به معنای جداكننده و تمییز دهنده حق از باطل است. عمر سپس این سؤال را مطرح كرد كه بعد از پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) چه كسانی می‌آیند؟ جاثلیق گفت: بعد از «فارقلیط» مردی ذكر شده كه «عظیم الذكر و مبارك الامر» است و قدم برجایی «فارقلیط» گذارد و آثار نیك از او صادر شود. بعد از او مردی دیگری آید كه در امر دین از آهن، سخت‌تر و محكم‌تر باشد و بعد از او مردی آید كه خویشاوندان خویش را بردیگران ترجیح دهد. عمر رو به عثمان كرد و گفت: ای ابا‌عمرو! از خدا پرهیزكن و آل‌معیط را برگردن مردم سوار مكن! جاثلیق در ادامه سخنانش گفت: بعد از او شمشیرها آخته باشند و خون‌ها ریخته گردد. عمر رو به علی كرد و گفت: یا ابالحسن! از خدا پرهیز كن و آل ابی‌لهب را برگردن مردم سوار نكن!68

3. گزارش عزاداری جنیان برای عمر كه صدای گریه آنها به گوش مردم مدینه می‌رسید.69

4. گزارش تمجید و بزرگ شمردن عمر از سوی علی‌بن ابی‌طالب‌ (علیه‌السلام)، به گونه‌ای كه تأیید مطلق را نشان می‌دهد، خصوصاً آنجا كه گفته است: «قسم به خدا كه‌ اعمال هیچ بنده‌ای از بندگان خدا نزدم محبوب‌تر از اعمال این شخص(عمر) نیست و دوست دارم خداوند را به مانند عمل او ملاقات كنم».

5. افزودن عبارت «و سیره الخلفاء الراشدین المهدیین» در وصیت‌نامه امام حسین‌ (علیه‌السلام) به برادرش محمد حنفیه؛ گویا حسین‌بن علی در این وصیت‌نامه، یادآور شده كه به سیره جدم محمد‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، پدرم علی و سیره خلفای راشدین عمل می‌كنم و پایبندم.70 قطع نظر از ملاحظات دیگر، پذیرش نقل ابن‌اعثم از وصیت‌نامه امام حسین‌ (علیه‌السلام)، مستلزم پا‌رادوكس آشكار تاریخی است، زیرا طبق گزارش ابن‌اعثم، حسین‌بن علی (علیه‌السلام)، وصیت كرده كه از سیره پدرم علی‌بن ابی‌طالب‌ (علیه‌السلام) و سیره خلفای راشدین پیروی می‌كنم، در حالی كه علی بن ابی‌طالب‌ (علیه‌السلام) در شورای شش نفره عمر، از پذیرش خلافت با شرط پیروی از سیره شیخین خود داری كرد.71

6. «روافض» خواندن شیعیان و اتهام گزافه‌گویی به آنها در داستان سقیفه. البته این مورد دركتاب الفتوح یافت نشده،‌ اما در ترجمه فارسی آن وجود دارد.72

7. چگونگی یاد كرد ابن‌اعثم از نام پیامبر و خلفای راشدین و به كاربردن لقب‌ها و جمله‌های معترضه دعائیه برای آنان كه با شیوه علمای عامه مطابقت دارد.73

نكته‌ای كه تا حدودی می‌تواند به روشن شدن مسئله كمك كند، این است كه اگرچه كلمه شیعه در دوره‌‌های گوناگون تاریخی به كسانی انصراف دارد كه به امامت و خلافت علی‌بن ابی‌طالب «نصّاً و وصیهً» اعتقاد دارند؛ به عبارت دیگر، علاوه بر عصمت انبیا و امامان، به تعیین و تنصیص علی‌ (علیه‌السلام) از طرف پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به عنوان خلیفه و جانشین بلافصل آن حضرت، اعتقاد داشته باشند،74 (چه این اعتقاد بر مبنای نص جلی شكل بگیرد، مانند اكثریت شعیان و چه بر مبنای نص خفی، مانند فرقه زیدیه)،75 اما در مصطلح تراجم‌نگاران و رجال‌شناسان متقدمِ اهل‌سنت، كلمه شیعه، كاربرد وسیع‌تری دارد و حتی گروه‌هایی را در برمی‌گیرد كه به خلافت شیخین اعتقاد كامل دارند و به عصمت انبیا و ائمه و امامت تنصیصی علی بن ابی‌طالب‌ (علیه‌السلام)، گردن نمی‌نهند، لكن از این جهت كه علی‌ (علیه‌السلام) را بر عثمان مقدم می‌دانند یا به اهل بیت پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) محبت می‌ورزند، واژه شیعه بر آنها اطلاق می‌شود، مانند سفیان ثوری كه از مفتیان عراق بود و بر مبنای فقه اهل‌سنت فتوا می‌داد، اما ابن‌قتبیه او را در زمره شیعیان به حساب آورده است.76 همین طور ابن‌ندیم صاحب الفهرست شافعی، رهبر یكی از مذاهب فقهی اهل‌سنت را شیعه دانسته و درباره او چنین گفته است. «كان الشافعی شدیداً فی التشیع».77 حال آنكه در سنی بودن سفیان‌ثوری، شافعی و امثال آنان تردیدی نیست، اما صرف دوست‌داری اهل‌بیت‌ (علیه‌السلام) موجب اطلاق كلمه شیعه برآن‌ها شده است‌ كه از وسعت كاربرد این كلمه درآن زمان، در مفهوم دوست‌داری اهل‌بیت (علیهم‌السلام) حكایت دارد نه شیعه اعتقادی مصطلح در زمان ما.

در جنگ‌های دوران امام علی‌ (علیه‌السلام)، خصوصاً جنگ صفین، بیشتر سپاه آن حضرت را كسانی تشكیل می‌دادند كه به امامت شیخین اعتقاد داشتند، مگر تعداد اندكی كه خواص شیعه را در بر می‌گرفت.78 بنابراین، ابن‌اعثم كوفی می‌تواند از نوع شیعیانی باشد كه به امامت شیخین اعتقاد دارد و به لحاظ فقهی و كلامی، كاملاً پیرو مكتب تسنن است، اما نسبت به خاندان پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و خصوصاً علی بن ابی‌طالب‌ (علیه‌السلام) محبت دارد، نه اینكه به معنای خاص، او را شیعه بدانیم.

یكی از دلایل شیعه دانستن ابن‌اعثم، نقل وقایع منافی عدالت صحابه است. در این مورد باید گفت كه اولاً زیر سؤال رفتن عدالت صحابه با گزارش واقعیت‌های تاریخی، غرض‌ورزی گزارشگر را نسبت به صحابه، ثابت نمی‌كند، علاوه بر این، پذیرش عدالت تمام صحابه جای بحث و تأمل فراوان دارد به گونه‌ای كه فرقه معتزله – یكی از دو فرقه مهم كلامی اهل‌سنت – عدالت همه صحابه را انكار كرده‌اند، آن‌جا كه گفته‌اند «الصحابه عدول الاّ من قاتل علیاً»79

2ـ1. آثار ابن‌اعثم كوفی

برای ابن‌اعثم كوفی سه اثر یاد شده است؛ الفتوح، المألوف و التاریخ.80 آنچه فعلاً در دسترس قرار دارد، كتاب الفتوح است و در معجم الأدباء آمده است كه ابن‌اعثم بیش از دو كتاب نداشته و هر دوی آن را یاقوت حموی دیده كه كتاب الفتوح تا ایام هارون‌الرشید را در‌ بر داشته و كتاب التاریخ از دوره مأمون آغاز كرده و تا آخر دوره مقتدر را در بر می‌گیرد.81 اما نكته‌ای كه باقی می‌ماند، حجم و گستره شمول كتاب الفتوح است كه از خلافت ابوبكر آغاز می‌‌شود و تا حكومت مستعین ادامه دارد. این در حالی است كه بنا به گفته یاقوت، كتاب الفتوح تا دوره ‌هارون‌الرشید ادامه داشته است.

2. كتاب الفتوح

تاریخ‌نگاری اسلامی شاخه‌های گوناگون و شیوه‌های مختلفی دارد، كه یكی از مهم‌ترین آنها را فتوح‌نگاری، تشكیل می‌دهد. فتوح، جمع فتح و در اصطلاح تاریخ‌نگاری اسلامی به شاخه‌ای اطلاق می‌شود كه به بیان چگونگی گشودن یا تصرف سرزمین‌های غیر مسلمانان به واسطه مسلمانان می‌پردازد.82 گرچه كتاب الفتوح ابن‌اعثم موضوع فتح سرزمین‌ها را نیز در خود جای داده، اما ضمن آنكه شامل فتح سرزمین‌ها در عصر خلفای اولیه و اندكی پس از آن است، می‌توان آن را مانند كتاب‌هایی چون تاریخ‌طبری، اخبار‌الطوال، كامل‌ابن‌اثیر و غیر اینها نوعی تاریخ اسلام عمومی دانست.83

كتاب الفتوح در بعضی منابع، فتوح‌الاسلام84 و در برخی دیگر، فتوح‌الشام نامیده شده است.85 مجلسی در بحارالانوار با نام تاریخ‌الفتوح از آن یاد كرده86 و یاقوت حموی آن را كتاب‌الفتوح خوانده و افزوده است كه كتاب‌الفتوح، معروف و مشهور می‌باشد.87 نسخه خطی كتاب‌الفتوح در دو جلد در كتابخانه استانبول، ذیل احمد3 به شماره 2956 نگهداری می‌شود.88 اما متن مورد بررسی پژوهش حاضر، نسخه‌ای است كه در سال 1411ق. /1991م با تحقیق علی شیری، توسط دار‌الاضواء بیروت در نه جلد منتشر شده كه جلد نهم به فهرست‌ها اختصاص یافته و هشت جلد دیگر، متن كتاب را تشكیل می‌دهد و در هركدام به ترتیب، مطالب خاص تاریخی آمده است.

جلد اول، از سقیفه بنی‌ساعده آغاز می‌شود و در برگیرنده خلافت ابوبكر، جنگ‌های ردّه، خلافت عمر و رخدادهای دوران خلافت وی است. جلد دوم به ادامه خلافت عمر و سپس خلافت عثمان و آغاز دوره امیر‌المؤمنین علی‌ (علیه‌السلام) اختصاص یافته است. جلد سوم به خلافت امام علی‌ (علیه‌السلام) و حوادث این دوره پرداخته است. جلد چهارم، شامل ادامه خلافت امام علی‌ (علیه‌السلام) خلافت امام حسن‌ (علیه‌السلام) و جریان صلح ایشان با معاویه تا آغاز قیام امام حسین‌ (علیه‌السلام) است. جلد پنجم به قیام امام حسین‌ (علیه‌السلام) و واقعه شهادت آن حضرت پرداخته و قسمتی از آن به عبدالله‌بن زبیر و خلافت مروان‌بن حكم اختصاص یافته است. جلد ششم، وقایع ریز و درشت گوناگونی چون اخبار ازارقه، جریان مهلب، قیام توابین، قیام مختار ‌ثقفی، اخبار محمد‌ حنفیه و بخشی از خلافت عبد‌الملك‌بن مروان را در بردارد. جلد هفتم به خلافت سه تن از خلفای اموی (عبدالملك‌بن مروان، سلیمان‌بن عبد‌الملك و عمربن عبد‌العزیز) اختصاص یافته است و نهایتاً جلد هشتم كتاب از خلافت یزیدبن عبد‌الملك آغاز می‌‌شود و سپس خلافت هشام‌بن عبد‌الملك، امارت ولیدبن یزیدبن عبد الملك، خروج عباسیان بر مروانیان، شكل گیری خلافت عباسی، خلافت منصور، خلافت مهدی، خلافت هادی، خلافت هارون‌الرشید، خلافت امین، خلافت مأمون و خلافت معتصم در آن بیان شده است. همچنین به هارون، واثق، متوكل و منتصر اشاره‌‌هایی دارد و با به خلافت رسیدن مستعین پایان می‌پذیرد.

همان‌طور كه گفته شد، براساس گزارش یاقوت حموی كتاب الفتوح تا ایام هارون‌الرشید را در بر دارد،89 اما الفتوح موجود بسیار بیشتر از آن چیزی است كه یاقوت گزارش كرده است، یعنی تا زمان به خلافت رسیدن مستعین را شامل می‌شود. اگر گفته شود كه دو كتاب التاریخ و الفتوح به هم ضمیمه شده و در قالب كتاب‌الفتوح به دست ما رسیده، باز این اشكال باقی می‌ماند كه كتاب التاریخ تا آخر دوره مقتدر را در بر می‌گرفته،90 حال‌ آنكه الفتوح موجود، از دوره مستعین جلوتر نمی‌‌رود. مگر اینكه گفته شود كه كتاب التاریخ ذیل الفتوح قرار گرفته و كتاب واحدی را تشكیل داده كه تا آخر دوره مقتدر را شامل می‌شده است، لكن طبق آنچه از آخر الفتوح موجود به دست می‌آید، شخصی به نام محمدبن‌علی‌بن محمد طبنذی در قرن نهم ﻫجری آن را باز‌نویسی و استنساخ كرده و احتمال این امر هست كه مستنسخ مذكور تا زمان مستعین را طی دو مجلد نگارش داده، اما در استنساخ باقی ماند، یا توفیق نیافته و یا اینكه در مجلد جداگانه‌ای كتابت كرده كه به دست ما نرسیده است.

1ـ2. بهره‌گیری از ترجمه فارسی الفتوح در تحقیق جدید متن عربی این كتاب

كتاب الفتوح در سال 596 ق/ 1200م توسط محمدبن احمد مستوفی هروی برای «صدر افتخار اكابر خوارزم» كه محمدحسین روحانی احتمال داده است. علاءالدین‌تكش یا علاءالدین ‌محمد خوارزمشاهی باشد،91 به فارسی برگردانده شد.92 ترجمه كتاب تحت عنوان الفتوح به زیور طبع آراسته شده كه از نوع ترجمه‌های آزاد به حساب می‌آید و اهمیت ادبی بسیاری دارد. ترجمه الفتوح با بیان حوادث قیام امام حسین‌ (علیه‌السلام) پایان می‌پذیرد. ترجمه الفتوح می‌تواند مكمل متن عربی آن باشد كه در مرور ایام دچار آسیب دیدگی و افتاد‌گی شده است. آقای علی شیری،‌ در تحقیق كتاب الفتوح، به منظور جبران افتادگی‌ها، در موارد متعددی از ترجمه فارسی آن بهره گرفته است. به همین دلیل، قسمت‌هایی از مجلدات یك دوره را نثر فارسی تشكیل می‌دهد، مثلاً در جلد اول دو مورد فارسی آمده است: (مورد اول، از صفحه 91 با نامه ابوبكر به خالدبن ولید و دستور او به حركت به سوی عراق آغاز می‌‌شود و تا صفحه 100 ادامه دارد. مورد دوم، از صفحه 319 با نامه خلیفه دوم به یزیدبن ابی‌سفیان و عیاض‌بن غنم فهری در شام آغاز می‌شود و جز اندكی تا آخر جلد اول ادامه دارد.) در جلد دوم موارد متعددی به فارسی آمده است: مورد اول از صفحه 95 كه با قتل عمر و عقد خلافت عثمان آغاز می‌شود و تا صفحه 107 ادامه دارد. مورد دوم، از صفحه 193 با نامه عثمان به مالك اشتر و اندكی قبل از آن، آغاز می‌شود و تا صفحه 208 ادامه دارد. مورد سوم، كه حدود یك صفحه و نیم است، در صفحات 242 و 243 بعد از قتل عثمان واقع آمده است. به نظر می‌رسد كه الفتوح موجود مشتمل بر تمام متن اصلی نیست، چنان‌كه موردی از این كتاب را كه ابن‌طاووس نقل كرده در متن حاضر نیامده است.93

2ـ2. ویژ‌گی‌های تاریخ نگاری الفتوح

در تاریخ‌نگاری اسلامی، دو روش برای تنظیم مواد تاریخی وجود دارد: شیوه سال‌شماری و شیوه موضوعی. در روش سال‌شماری محور تنظیم مواد و مطالب تاریخی، سال است و حوادث هر سال به ترتیب همان سال ذكر می‌شود. اما در شیوه موضوعی، شخصیت‌های مهم، خاندان‌ها، دولت‌ها، حروب و مقاتل، فتوح و طبقات، انساب و مدُن و…، محور تنظیم مطالب است المعارف ابن‌قتیبه، مروج الذهب مسعودی،94 مقتل‌الحسین، واقعه‌صفین، مقاتل‌الطالبینی، فتوح‌البلدان و امثال آنها را می‌توان نمونه‌هایی برای روش موضوعی ذكر كرده.95 كتاب الفتوح به شیوه موضوعی نگارش یافته و سال در تدوین آن، مدخلیت ندارد و با موضوع تاریخ خلفا، فتوح و حروب، تنظیم شده است. اگر بتوان این گفته ابن‌اعثم «هر آنچه از گزارش‌های گوناگون ایشان شنیدم، گردآوری نمودم و سپس بر شیوه واحد تألیف كردم».96 را بر تركیبی بودن شیوه ارائه، حمل كرد، می‌توان كتاب الفتوح را در شیوه عرضه و ارائه، تركیبی دانست.

3ـ2. اسناد و مصادر

ابن‌اعثم به رغم رواج ذكر سلسله اسناد، منابع و مصادر اخبار تاریخی و تصریح نام شیوخ محدث و مورخ در قرن‌های سوم و چهارم هجری، از این كار خود‌داری ورزیده و عدم ذكر سلسله اسناد، مصادر و منابع، نشان می‌دهد كه او مورخی است كه ذكر منابع و مصادر برایش اهمیتی نداشته است. البته بسیاری از مطالب كتاب الفتوح در كتاب‌های مدائنی، ابی‌مخنف، نصربن مزاحم، هشام كلبی و دیگران وجود دارد و در مواردی هم ابن‌اعثم به برخی از مصادر و مسانید خود اشاره كرده است و از تتبع در كتاب وی می‌توان به آنها دست یافت. در این قسمت، نام كسانی كه ابن‌اعثم با لفظ «حدّثنی» از آنها خبرنقل كرده، ذكر می‌شود:

1. جعال‌‌بن اسید سكاسكی (عن ابیه اسید بن علقمه؛97

2. نعیم بن مزاحم؛98

3. اسحاق بن یوسف فزاری؛99

4. علی بن عاصم؛100

5. هشام بن محمد سائب كلبی؛101

6. ابو‌الحسن علی بن محمد مدائنی102.

7. عثمان بن سلیم؛103

8. لوط بن یحیی بن سعید ازدی(ابومخنف104)؛

9. عبد‌الحمید بن جعفر؛105

10. ابو‌عبدالله محمد بن عمر واقدی؛106

11. ابویزید مهلی؛107

12. ابراهیم بن عبدالله بن علاء قرشی؛108

13. ابوحاتم سهل بن محمد صانع؛109

14. عبد‌الله بن عبدالرحمن خزاعی؛110

15. عبد الله بن محمد بلوی؛111

16. سلیم.112

ابن‌اعثم از این افراد با لفظ «حدّثنی»، روایت نقل كرده كه در اصطلاح علم حدیث بر نقل بی‌واسطه دلالت دارد و مراد از آن این است كه راوی، متن مكتوب را از شیخ خود شنیده باشد كه به آن، سماع نیزگفته می‌شود.113 این در حالی است كه به لحاظ زمانی، نقل حدیث از بسیاری آنان، توسط ابن‌اعثم به طور مستقیم، امكان ندارد، زیرا جعال‌بن اُسید سكاسكی فرزند اسیدبن علقمه از اصحاب عیاض‌بن غنم فهری است كه در سال 20ق وفات یافته و عبد‌الحمیدبن جعفر در 153ق فوت كرده و هشام‌بن محمدبن سائب كلبی در 204ق وفات یافته114 و محمدبن عمر واقدی در 207 ق. در گذشته115 و مدائنی متوفای 225ق است.116 البته این احتمال وجود دارد كه ناسخ یا كسی كه الفتوح را بازنویسی كرده، بدون توجه به مصطلحات حدیثی و رجالی، تعبیرها را جا به جا كرده یا چیزی بدان افزوده باشد. با این وصف، كتاب الفتوح می‌تواند واجد معیار درستی گزارش‌های تاریخی باشد، زیرا با توجه به تخصص نویسنده و همچنین تخصصی بودن كتاب الفتوح و تناسب هندسی گزارش‌های تاریخی آن، اطمینان عرفی كه مهم‌ترین معیار صحت گزارش‌های تاریخی است، برای خواننده حاصل می‌‌شود. اخبار تاریخی كتاب الفتوح از جهت اعتبار و ایجاد اطمینان، باید در درجه گزارش‌ها و روایات كتاب‌های تاریخی غیرمستند، همانند اخبار‌الطول، تاریخ یعقوبی و مانند آن قرار گیرد، در غیر این صورت، ترجیح بلا‌مرجح لازم خواهد آمد، زیرا احتمال قصه‌گویی و دروغ‌پردازی در همه كتاب‌های غیرمستند وجود دارد، علاوه بر اینكه اتهام «قصاص بودن» ابن‌اعثم طعنی است كه ازجانب مخالفان گزارش‌های وی بر او وارد شده ‌است.

ب) نگاه اجمالی به بعضی از گزارش‌های الفتوح در باب واقعه كربلا

ابن‌اعثم قسمت معتنابهی از كتاب الفتوح را به گزارش حادثه كربلا اختصاص داده است. قطع نظر از صحت و سقم روایت‌های او در این باب، وسعت و تفصیل گزارش‌های ابن‌اعثم در خصوص واقعه كربلا، با توجه به تعلق او به قرن‌های سه و چهار هجری، قابل ملاحظه است. در این، بخش بررسی تمامی گزارش‌های ابن‌اعثم در باب واقعه كربلا میسر نیست، چه اینكه متناسب با گنجایش یك بخش این مقاله نبوده و بلكه مقاله‌های دیگر و مجال‌های بیشتری را می‌طلبد، از این رو به بعضی از آنها، نگاه اجمالی خواهیم داشت.

1. اِخبار پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از شهادت امام حسین‌ (علیه‌السلام)

گزارش الفتوح درباره حادثه كربلا با روایت اخبار پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از شهادت امام حسین‌ (علیه‌السلام) آغاز می‌شود. گرچه این حدیث با روایت ام‌الفضل، همسر عباس بن عبد‌المطلب و ام‌سلمه همسر گرامی پیامبر اسلام در منابع گوناگون ذكر شده.117 كه حدیث را به طور بسیار مبسوط مطرح كرده و به گونه‌های مختلف، آن را گزارش كرده است:

ابان‌بن عفان از ام‌الفضل نقل كرده كه وی در عالم رؤیا قضیه‌ای را مشاهده كرد و آن اینكه قطعه‌ای از بدن مبارك پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) جداشد و به دامن ام‌الفضل افتاد. ام‌الفضل خوابش را با پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مطرح نمود و پیامبر خواب او را اینگونه تعبیر كرد كه از فاطمه زهرا‌ (سلام‌الله‌علیها) فرزندی به دنیا می‌آید و مدتی جهت شیردهی به ام‌الفضل سپرده می‌شود. چیزی از خواب دیدن ام‌الفضل نگذشت كه فاطمه زهرا‌ (سلام‌الله‌علیها) صاحب فرزندی شد و او را حسین نام نهاد و سپس آن پسر را به ام‌الفضل واگذار كرد تا به او شیردهد. ام‌الفضل در ادامه می‌گوید كه روزی پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد و حسین را از من گرفت و شادمان با او بازی می‌كرد كه حسین بول كرد و قطره‌ای از آن روی لباس پیامبر چكید. من او را از پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گرفتم و او گریه كرد. پیامبر فرمود: ای ام‌الفضل! فرزندم حسین را نگریان كه لباسم با آب شسته می‌شود. من رفتم كه آب بیاورم و لباس پیامبر را بشویم. آن‌گاه كه برگشتم، چشمان پیامبر را اشك آلود دیدم، سبب را از رسول خدا سؤال كردم، پیامبر فرمود كه: هم اكنون جبرئیل آمد و به من خبر داد كه امتم فرزندم حسین را در كنار فرات به قتل می‌رساند.118

همین روایت را به شكل دیگر از ابن‌عباس نقل كرده كه وی جبرئیل را با گروهی از فرشتگان درحضور پیامبر دیده ‌است و….

از شرحبیل‌بن ابی‌عون نیز روایت كرده است:

كه ملك بحار (فرشته مأمور دریاها) بال‌هایش را در بحر عظیم، پهن كرد و به اصحاب دریا اعلان عزا نمود و گفت: فرزند محمد مقتول و مذبوح است و سپس آمد به پیامبر خبرداد و زمین كربلا را به ایشان نشان داد و افزود كه در این سرزمین، دو گروه با هم می‌جنگند و یكی از آنها ستم پیشه است كه فرزندت حسین را به قتل می‌رساند.119

همچنین روایتی دیگر از شرحبیل بن ابی‌عون نقل كرده است:

حسین‌ (علیه‌السلام) یك ساله شد، دوازده فرشته؛ یكی به صورت شیر و یكی به صورت گاو و دیگری به صورت «تنین»!؟ و چهارمی به صورت فرزند آدم و هشت تای دیگر به اشكال و صورت‌های گوناگون كه چهره‌های آنها سرخ رنگ بود بر پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نازل شدند و خبر شهادت حسین‌ (علیه‌السلام) را به او گفتند و خبر دادند كه گناه قاتل حسین، همانند گناه قاتل هابیل است.120

در منابع مختلف روایت خبردادن پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از شهادت امام حسین‌ (علیه‌السلام)، گزارش شده است از این رو نمی‌توان در مورد وقوع آن تردید كرد، در گزارش‌های ابن‌اعثم، قالب‌ها و گونه‌های متفاوتی از روایت آمده است كه در همه آنها، به قاتل امام حسین‌ (علیه‌السلام) و گناه عظیم قاتل اشاره شده است. البته پذیرش همه گزارش‌های مربوط به این روایت در كتاب الفتوح مشكل است، خصوصاً آنجا كه ابن‌اعثم به قصه سرایی روی آورده و فرشته‌ها را به صورت حیوانات وحشی و اهلی گزارش كرده است، علاوه بر اینكه معلوم نیست راوی چگونه فهمیده است كه مجموعه حیوانات در حضور پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرشته هستند؟ همچنین در گزارشی كه ابن‌عباس ادعای رؤیت جبرئیل را كرده است، این پرسش مطرح می‌شود كه آیا ابن‌عباس واقعاً توانایی دیدن فرشته وحی را داشته است همچنین آیا ابن ابی‌عون كه گفته است فرشته مأمور بحار را دیده كه بال‌هایش را در بحر عظیم پهن كرد و به اهل دریا اعلان عزا نمود، چنین قدرت معنوی و ما ورایی داشته كه بتواند فرشته را ببیند و از شبه جزیره خشك حجاز، «بحر عظیم» را مشاهده نماید و…؟

2. سفارش معاویه درباره حسین‌ (علیه‌السلام)

ابن‌اعثم با گزارش جریان بیعت‌گیری معاویه برای یزید، به واقعه مرگ معاویه می‌رسد و ضمن بیان رویدادهای هنگام مرگ معاویه، به وصیت او می‌پردازد، از جمله اینكه معاویه به یزید سفارش امام حسین‌ (علیه‌السلام) را كرد و گفت:

… اما حسین‌بن علی، ای یزید مبادا كه او را از خود برنجانی، بگذار كه هرجای می‌خواهد برود. هرگز به روی او شمشیر نكش، حرمت او را نگهدار و مال و منال بسیار به او عطاكن. ای فرزند! زنهار كه خدا را ملاقات كنی در حالی كه خون حسین در گردنت باشد. در این صورت از هلاك شوندگان خواهی بود. همانا ابن‌عباس به من نقل كرد كه نزد رسول‌خدا بوده و ایشان حسین را به سینه مبارك چسبانیده، این كلام را گفته است: این از پاك‌ترین انوار عترتم و از اخیار ذریه‌ام هست، خداوند، مبارك نگرداند كسی را كه بعد از من او را حفظ نمی‌كند. ابن‌عباس گفت كه پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به خواب سبكی رفت و سپس بیدار شد و فرمود: جبرئیل آمد به من خبر داد كه امتت بعد از تو فرزندت حسین را خواهد كشت و قاتل او لعین این امت است. ای یزید! پیامبر خدا چندین بار قاتل حسین را لعن كرده است، قسم به خدا كه حق او بسیار عظیم است.121

سفارش معاویه به یزید مبنی بر مدارا كردن با امام حسین‌ (علیه‌السلام)، در منابع دیگر نیز گزارش شده است، اما گزارش ابن‌اعثم رنگ و بوی خاصی دارد كه می‌توان آن را بر مبالغه‌آمیز بودن حمل كرد. وصیت معاویه به یزید درباره امام حسین‌ (علیه‌السلام)، جزء آموزش شگردهای سیاسی به یزید است؛ یعنی اینكه اگر یزید می‌خواهد حكومتش پایدار بماند، باید با امام حسین‌ (علیه‌السلام) مدارا كند نه اینكه معاویه از سر اعتقاد و درك حرمت واقعی امام حسین به یزید سفارش او را كرده باشد. اگر معاویه آنگونه كه ابن‌اعثم گزارش كرده است، به حرمت و جایگاه امام حسین پی‌برده بود، چرا حكومت را تحویل امام حسین‌ (علیه‌السلام) نداد و چرا خود او امام حسن‌ (علیه‌السلام) را به شهادت رسانید؟ تاریخ طبری و اخبار‌الطول، سفارش معاویه به یزید را درباره امام حسین‌ (علیه‌السلام) نقل كرده‌اند: «حسین بن علی را اهل عراق رها نمی‌كنند و وادار به خروجش می‌كنند، اگر بر او پیروز شدی، از او در گذر».122 در این نقل، روایت ابن‌عباس به چشم نمی‌خورد.

3. خواب دیدن امام حسین‌ (علیه‌السلام) كنار قبر پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله)

حسین شبانه از منزل خارج شد و به طرف قبر جدش رفت و گفت: «السلام علیك یا رسول الله انا الحسین بن فاطمه انا فرخك و ابن‌فرخك و سبطك الذّی خلفت علی امتك…؛ ای رسول خدا، گواه باش كه آنها مرا حفظ نكردند و خوار شمردند». شب دوم نیز حسین كنار قبر جدش آمد و بعد از اقامه دو ركعت نماز چنین گفت:

«خداوندا! این قبر رسول و فرستاده توست و من پسر دختر او هستم و می‌دانی كه چه مشكلی مرا در برگرفته، خدایا من معروف را دوست دارم و از منكر بیزارم؛ خدایا به حق این قبر و كسی كه در آن آرمیده، از تو می‌خواهم برایم آن گزین كه رضای تو در آن است». حسین گریه زیادی كرد و در سپیده دم صبح به خواب رفت در عالم رؤیا دید كه پیامبر با گروهی از فرشتگان در اطراف وی آمد و حسین را به سینه چسبانید و میان دو چشمش را بوسید و فرمود: فرزندم حسین! گویا نزدیك است كه تو را در زمین كرب‌وبلا مقتول و مذبوح توسط گروهی از امتم ببینم، تو در آنجا با لب تشنه كشته می‌شوی. با این وجود، آنها از من امید شفاعت دارند، در قیامت هرگز شفاعتی برای آنها نیست. ای حبیبم حسین! پدر و مادر و برادرت نزد منند و مشتاق تو. همانا در بهشت برای تو جایگاهی است كه با شهادت به آن می‌رسی. حسین در خواب از جدش خواست كه او را نزدش نگه دارد تا به دنیا بر نگردد. اما پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به او گفت كه ای حسین! چاره‌ای جز رجوع به دنیا نداری تا اینكه به فیض و ثواب عظیم شهادت نائل شوی. حسین از خواب بیدار شد و خوابش را با اهل‌بیت خویش و بنی‌عبد‌المطلب بازگو كرد. در این روز، غمگین‌تر از اهل‌بیت رسول‌الله در شرق و غرب عالم كسی وجود نداشت.123

قضیه خواب دیدن امام حسین بر سرقبر پیامبر‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هرچند در منابعی، چون تاریخ‌طبری و اخبار‌الطوال نیامده، اما منابع دیگر آن را گزارش كرده‌اند.124 شیخ‌ صدوق در كتاب امالی به طور مستند از امام ‌صادق‌ (علیه‌السلام)، به نقل آن پرداخته125 و ابن‌شهرآشوب، ضمن گزارش قضیه خواب‌ دیدن امام‌حسین‌ (علیه‌السلام)، به ابن‌بابویه ‌قمی، سید جرجانی، عبدالله‌ بن‌حنبل‌شاكری، شاكر‌ بن ‌غنمه، ابوالفضل ‌هاشمی و مانند آنها استناد جسته ‌است126. از نظر صحت تاریخی، به دلیل نقل امالی صدوق و مناقب ابن‌شهرآشوب می‌توان به اصل آن اطمینان حاصل كرد، لكن آن گونه كه ابن‌اعثم گزارش كرده بیشتر با دیدگاه كسانی همخوانی دارد كه فلسفه قیام امام حسین‌ (علیه‌السلام) را صرفاً شهادت می‌دانند، حال آنكه از كلمات و سخنان امام چیز دیگری به دست می‌آید. اگر واقعاً غرض قیام امام حسین‌ (علیه‌السلام)، شهادت صرف است، چرا امام هنگام رویا‌رویی با سپاه حر، تصمیم به انصراف و برگشت به سوی مدینه گرفت؟127

4. وصیت امام حسین‌ (علیه‌السلام) به برادرش محمد حنفیه

حسین بن علی‌ (علیهما السلام) در وصیتی به برادرش محمدبن حنفیه نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان. این وصیتی است از حسین بن علی بن ابی طالب، به برادرش محمد بن حنفیه؛…، همانا حسین بن علی گواهی می‌دهد كه؛ خدا یكی است و محمد فرستاده و بنده اوست و به حق، از جانب خداوند، مبعوث گردیده و همانا قبر و قیامت و بهشت و جهنم حق است. من ستم‌پیشه و تبه‌كار خارج نشدم بلكه در پی صلاح و نجات امت جدم محمد كه درود خدا بر او باد، هستم و می‌خواهم امر به معروف و نهی از منكر كنم و از سیره جدم محمد و پدرم علی و سیره خلفای راشدین پیروی نمایم.128

گفت‌وگوی امام حسین‌ (علیه‌السلام) با برادرش محمد حنفیه هنگام حركت از مدینه به سوی مكه، در منابع مختلف، گزارش شده است. محمد حنفیه به امام نصیحت و راهنمایی‌هایی كرد كه كجا برود و كجا نرود و امثال آن، امام نیز از برادرش تشكر كرد و سخنان او را دلسوزانه خواند.129 اما وصیت امام به محمد حنفیه در شكل مكتوب، غیر از الفتوح ابن‌اعثم جای دیگر كمتر دیده شده است. مقتل‌الحسین‌ (علیه‌السلام) خوارزمی آن را نقل كرده130 كه علی‌الظاهر از ابن‌اعثم گرفته است، چه اینكه مانند ابن‌اعثم، عبارت «و سیره الخلفاء الراشدین المهدیین» را دارد، لكن در گزارش مناقب‌ ابن‌شهرآشوب، بحار‌الانوار و اعیان‌الشیعه سیدمحسن امین عاملی این عبارت وجود ندارد.131

5. بعضی از رویداد‌های مكه تا عراق

ابن‌اعثم بعد از گزارش مفصل ورود امام حسین‌ (علیه‌السلام) به مكه و مدت اقامت ایشان در مكه و وقایع این مدت، به شرح نامه‌های كوفیان به امام و پاسخ ایشان به آنها و فرستادن مسلم‌بن عقیل به طرف كوفه می‌پردازد. طبق گزارش ابن‌اعثم، امام هنوز در مكه است كه خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی‌بن عروه مذحجی به وی می‌رسد. ابن‌اعثم سفر امام از مكه تا عراق را این‌گونه گزارش می‌كند:

حركت حسین بن علی‌ (علیه‌السلام) از مكه به سوی عراق در روز سه‌شنبه مصادف با هشتم ذی‌الحجه، روز ترویه صورت گرفت. در این سفر، هشتاد و دو مرد از شیعیان و اهلبیتش او را همراهی می‌كرد. كاروان حسین در منزل خزیمیه فرود آمد و حدود یك شب و روز در آن توقف كرد. بعد از عبور ازآن‌جا در وقت ظهر به منزل ثعلبیه رسید. با توقف كوتاهی در آن، حسین بن علی را خواب سبكی فراگرفت، از خواب بیدار شد در حالی كه چشمانش اشك آلود بود. علی اكبر، فرزند حسین علت گریه پدر را جویا شد. حسین گفت كه در خواب سواری را دیدم در نزدیكم توقف كرد و در خطاب به من گفت: ای حسین! همانا شما طی مسیر می‌كنید در حالی كه مرگ شما را به بهشت می‌برد… بعد از ثعلبیه، قافله حسین در منزل شقوق فرود آمد و در آن با فرزدق شاعر برخورد و بعد از گفتگو با او و گریه بر شهادت مسلم بن عقیل، اشعاری را برزبان جاری كرد. بعد از منزل شقوق، به قصر بنی‌مقاتل فرود آمد كه خیمه عبد‌الله بن حر جعفی در آن برقرار بود. حسین با او ملاقات كرد و او را به نصرت و یاری خویش فراخواند….132

مواجهه قافله امام با سپاه حر بن یزید ریاحی، سخنان امام در جمع سپاه حر، گفت‌وگوی ایشان با حر و سایر رویدادهایی كه میان امام و سپاه حر اتفاق افتاد و نهایتاً نزدیك شدن امام حسین‌ (علیه‌السلام) به نینوا، از جمله مطالبی است كه ابن‌اعثم به طور بسیار مفصل، گزارش كرده است.133 طبق نقل ابن‌اعثم، امام حسین‌ (علیه‌السلام) پس از نزدیك شدن به نینوا به كوفیانی كه احتمال ثبات رأی آنها می‌رفت، نامه نوشت. امام در نامه، اسامی افرادی، چون سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه، رفاعه بن شداد، عبدالله بن وال و… را یاد آور شده و آنها را به عهد و پیمان‌شان و نامه‌هایی كه به ایشان نوشته بودند، خاطر نشان فرموده و به سخنان پیامبر اشاره می‌نماید كه فرمود:

چنانچه كسی سلطان ستمكاری را ببیند كه حرام خدا را حلال و سنت رسول او را نافرمانی می‌كند و در میان بندگان خدا، به گناه و ستم می‌پردازد؛ سپس در برابر او به اعتراض نپردازد، بر خداست كه او را در جایگاه سلطان ستمكار قرار دهد.

سپس نامه را به قیس بن مسهر صیداوی می‌دهد و او را به كوفه می‌فرستد.134

این قسمت از گزارش‌های ابن‌اعثم در مواردی با منابع دیگر، همخوانی ندارد. برای مثال، طبق گزارش ابن‌اعثم، امام حسین‌ (علیه‌السلام) هنوز در مكه است كه خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه مذحجی را دریافت می‌كند، حال آنكه طبق گزارش منابع دیگر، امام حسین‌ (علیه‌السلام) در مسیر راه مكه و عراق (ثعلبیه و یا زرود) از شهادت مسلم اطلاع می‌یابد.135 تصمیم امام برای سفر به عراق این مطلب را تأیید می‌كند كه در مكه از شهادت مسلم با خبر نشده است در غیر این صورت، خبر شهادت مسلم در تصمیم‌گیری امام تأثیر‌گذار بود و دست‌كم آن را به تأخیر می‌انداخت همچنین در گزارش ابن‌اعثم، محل ملاقات امام با فرزدق شاعر، منزل شقوق دانسته شده، حال آنكه در منابع دیگر الصفاح ذكر شده است،136 چنان‌كه در شعری كه منسوب به فرزدق است نیز الصفاح آمده است: «لقیت الحسین بارض الصفاح…».137 همین‌طور طبق نقل ابن‌اعثم، امام از نزدیكی نینوا به كوفیان نامه فرستاد، حال آنكه بر اساس نقل طبری و دیگران، امام این نامه را از منزل حاجز یا حاجر برای كوفیان فرستاد138 آن‌گاه كه هنوز خبر شهادت مسلم به امام نرسیده بود؛ یعنی در واقع ایشان این نامه را در جواب نامه مسلم نوشت كه وی در آن، امام را به سفر سوی عراق تشویق و ترغیب كرده بود.139 محتوای نامه نیز بر اساس آنچه ابن‌اعثم نقل كرده با گزارش دیگر منابع، تفاوت دارد، مثلاً كلام رسول خدا (صل‌الله‌علیه‌وآله) را امام حسین‌ (علیه‌السلام) در منطقه بیضه در خطاب به لشكر حر بیان كرد.140 قضیه خواب دیدن امام و شنیدن صدای هاتفی كه می‌گفت این قافله را مرگ می‌برد و…، طبق نقل طبری در نزدیكی «قصر بنی‌مقاتل» اتفاق افتاد141 اما ابن‌اعثم آن را در منزل ثعلبیه گزارش كرده است.

6. روز عاشورا در گزارش ابن‌اعثم

نابرابری دو سپاه از همان آغاز جنگ كاملاً آشكار بود؛ سپاه حسین را سی و دو نفر سواره و چهل نفر پیاده تشكیل می‌‌داد، در حالی كه لشكر مقابل، بر بیست و دوهزار مرد جنگی بالغ می‌گردید. با شعله‌ورشدن آتش جنگ، در حمله اول، حدود پنجاه و اندی از اصحاب حسین‌ (علیه‌السلام) به قتل رسیدند. در این‌جا بود كه حسین‌ (علیه‌السلام) فریاد زد: «اما من مغیث یغیثنا لوجه الله؟ اما من ذابّ یذبُّ عن حرم رسول الله؟». حربن یزید ریاحی كه در تصمیم ماندن با سپاه كوفه دچار تردید شده بود، ندای حسین را لبیك گفت و به طرف وی آمد، عرض كرد: ای پسر دختر پیامبر! من اولین كسی بودم كه بر تو خروج كردم و حالا اذن ده تا اولین مقتول در ركابت باشم حسین در پاسخ حر گفت: «یا اخی إن تبت كنت ممن تاب‌الله علیهم هو التواب الرحیم».

بعد از پایان جنگ اولیه، كسانی از اصحاب حسین باقی مانده بودند كه تك‌تك به میدان رفتند و به شهادت رسیدند. اولین شخص، حر بن یزید ریاحی بود كه به معركه جنگ رفت و بعد از مبارزه با سپاه ابن‌سعد به شهادت رسید و سپس بریر بن حضیر همدانی به میدان رفت. وهب بن عبدالله بن عمیرِكلبی به عنوان سومین نفر وارد میدان كار و زار شد و به شهادت رسید. چهارمین شخص، خالد بن وهب، و پنجمین آنها شعبه بن حنظله تمیمی بود و سپس به ترتیب: عمرو بن عبدالله مدحجی، مسلم بن عوسجه اسدی، عبدالرحمن بن عبدالله، قره بن ابی‌قره غفاری، مالك بن انس باهلی، عمرو بن مطاع جعفی، حبیب بن مظاهر اسدی، حوی مولای ابی‌ذر غفاری، انیس بن معقل اصبحی، یزید بن مهاجر جعفی، حجاج بن مسروق، سعید بن عبدالله حنفی، زهیر بن قین بجلی، هلال بن رافع بجلی، جناده بن حارث انصاری و عمرو بن جناد، به میدان رفتند و بعد از مبارزه به شهادت رسیدند…

كسانی كه از بنی هاشم در ركاب حسین به قتل رسیدند. اولین آنها عبدالله بن مسلم بن عقیل بود و جعفر بن عقیل و عبد الرحمن بن عقیل، در نوبت دوم و سوم به میدان رفتند و شهید شدند و سپس به ترتیب: محمد بن عبدالله بن جعفر بن علی بن‌ابی‌طالب، عون بن عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب، عبدالله بن حسن بن علی بن ابی‌طالب، عمر بن علی بن ابی‌طالب، عثمان بن علی بن ابی‌طالب، جعفر بن علی بن ابی‌طالب، عبدالله بن علی بن ابی‌طالب، عباس بن علی بن ابی‌طالب، و علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب، به معركه جنگ رفتند و به شهادت رسیدند. حسین‌ (علیه‌السلام) بعد از شهادت یاران و انصارش، تنها ماند؛ او بود، و دو فرزنش كه اسم هردو، علی بود؛ یكی در سن هفت سالگی و دیگری در دوره شیرخوارگی قرار داشت. حسین‌ (علیه‌السلام) نزدیك خیمه آمد و به زنان حرم گفت كه آن طفل را بیاورید تا وداع كنم. طفل را آوردند و حسین او را در بغل گرفت و داشت می‌بوسید كه تیری از سپاه ابن‌سعد آمد و به آن طفل اصابت كرد و او را كشت. حسین از اسب بر زمین آمد و با نوك شمشیر، قبری حفر كرد و آن طفل را دفن نمود….142

در این بخش از گزارش ابن‌اعثم، مواردی را می‌توان یافت كه با منابع دیگر، همخوانی ندارد. برای مثال، او عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید از بنی‌هاشم دانسته، حال آنكه منابع دیگر، علی بن حسین را، اولین نفر از بنی‌هاشم دانسته‌اند كه به میدان رفت و شهید شد.143 ابن‌اعثم از فرزندان امام حسن‌ (علیه‌السلام)، تنها عبد الله بن حسن را ذكر كرده كه در كربلا شهید شد، لكن در منابع دیگر، سه فرزند به نام‌های عبدالله بن حسن، قاسم بن حسن و ابوبكر بن حسن، برای امام حسن‌ (علیه‌السلام) ذكر شده كه هرسه در كربلا شهید شدند.144 در گزارش ابن‌اعثم برای امام حسین‌ (علیه‌السلام) دو فرزند به نام علی ذكر شده كه یكی هفت ساله بوده و دیگری شیر‌خواره كه در آغوش پدر به شهادت رسید، اما منابع دیگر، اسم طفل شیر‌خواره امام را كه در كربلا شهید شد، عبدالله ذكر كرده‌اند. همچنین فرزند دیگر امام كه در كربلا زنده ماند، امام سجاد‌ (علیه‌السلام) است كه به گفته شیخ مفید در الارشاد و طبرسی در كتاب اعلام الوری، علی‌اكبر ایشان است، كه در كربلا 23 ساله بوده، زیرا تولد ایشان سال 38 ق است و جوانی كه در كربلا شهید شد علی‌اصغر است و طفل شهید، عبدالله بوده است. البته بیشتر مورخان بر این اعتقاد هستند كه علی‌اكبر در كربلا شهید شد و امام سجاد همان علی‌اصغر است، اما اینكه امام سجاد در كربلا هفت ساله بوده واقعیت ندارد.

نتیجه

بر اساس قول برگزیده، مشخصات سجلی ابن‌اعثم ابومحمد احمدابن‌اعثم كوفی است و نسب وی به قبیله ازد می‌رسد. ابن‌اعثم كوفی در عین محبت و مهرورزی به اهل‌بیت‌ (علیهم‌السلام)، شدیداً پایبند مكتب خلفا بوده است؛ به عبارت دیگر، در عین تشیع عاطفی وی، می‌توان او را پیرو مذهب تسنن دانست. كتاب الفتوح مهم‌ترین اثر ابن‌‌اعثم ‌كوفی، به شیوه موضوعی، تنظیم شده و روش ارائه آن بنا به گفته مؤلف كتاب تركیبی است.

هر چند مطالب و گزارش‌های تاریخی الفتوح در كتاب‌های مدائنی، ابو‌مخنف، نصر بن ‌مزاحم ‌منقری، هشام ‌كلبی و دیگران آمده ‌است، اما ابن‌اعثم، منابع و مصادر گزارش‌هایش را آن‌گونه كه باید به دست نمی‌دهد، لكن با توجه به تخصص وی، تخصصی بودن كتاب و تناسب هندسی گزارش‌های تاریخی آن، اطمینان عرفی كه مهم‌ترین معیار صحت گزارش‌های تاریخی می‌باشد، قابل دست‌یابی است. بررسی داستان واقعه كربلا دركتاب الفتوح تفاوت‌های هر چند جزئی آن را با سایر منابع در این مورد، به دست می‌دهد.

منابع

ـ آئینه‌وند، صادق، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1377

ـ ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1385ق

ـ ابن اعثم كوفی، ابو محمد احمد، الفتوح، بیروت، دار الاضواء، 1411ق

ـ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، تاریخ امام حسین، بحرالعلوم مقتل‌الحسین‌‌ (علیه‌السلام)

ـ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبری، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1410ق

ـ ابن كثیر دمشقی، البدایه و النهایه، بیروت، دار الفكر، 1407ق

ـ ابن ندیم، الفهرست، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا

ـ ابن‌اعثم، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، مقدمه غلا‌مرضا طباطبایی مجد، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1380

ـ ابن‌شهرآشوب‌مازندرانی، محمدبن‌علی، مناقب آل‌ابی‌طالب، ج4، قم، مؤسسه‌ انتشارات علامه، بی‌تا

ـ ابوسعده، محمد جبر، ابن اعثم الكوفی و منهجه التاریخی فی كتاب الفتوح، مصر، مطبعه الجبلائی، 1408ق

ـ امین عاملی، سیدمحسن، اعیان‌الشیعه، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، چ پنجم، 1419ق

ـ بحرالعلوم، سیدمحمدتقی، مقتل الحسین‌ (علیه‌السلام)، بیروت، دارالزهراء، چ چهارم، 1427 ق

ـ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دار‌التعارف للمطبوعات، 1397ق

ـ بیهقی، ابوبكر، دلائل‌النبوه، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1405ق

ـ تهرانی، شیخ آقابزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، قم، موئسسه اسماعلیان، 1408ق

ـ جعفریان، رسول، منابع تاریخ اسلام، قم، انتشارات انصاریان، چ دوم، 1382

ـ حاجی خلیفه، كشف‌الظنون، بیروت، دارالفكر، 1419ق

ـ حسینی جلالی، محمدحسین، فهرس التراث، قم، دلیل ما، 1422ق

ـ حموی، یاقوت، معجم الادباء، چاپ دوم: بیروت، موئسسه المعارف تشیع، 1372

ـ خوارزمی، ابوالمؤید بن احمد، مقتل الحسین‌ (علیه‌السلام)، قم، مكتبه المفید، بی‌تا

ـ دایره المعارف تشیع، تهران، موئسسه دائره المعارف تشیع، چ دوم، 1372

ـ دهخدا، علی‌اكبر، لغت نامه دهخدا، تهران، چاپخانه مجلس، 1352

ـ دینوری، ابن قتیبه، المعارف، قم، شریف رضی، 1373

ـ دینوری، ابوحنیفه، احمدبن داوود، اخبارالطول، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نی، چ چهارم، 1371

ـ دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، قم: شریف رضی، 1368

ـ ذهبی، محمدبن احمد بن عثمان، میزان الاعتدال، بیروت، دارالفكر، 1383 ق

ـ روحانی، محمدحسین، «تاریخ اعثم‌كوفی و ترجمه آن»، راهنمای كتاب، ش166، تیر، 1355، ص446 ـ 466

ـ زركلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، دار العلم، چ هشتم، 1989م

ـ سجادی صادق، و هادی عالم‌زاده، تاریخ نگاری در اسلام، تهران، سمت، چ چهارم، 1380

ـ شكوری، ابوالفضل، در آمدی بر تاریخ نگری و تاریخ نگاری مسلمانان، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ‌علمیه ‌قم 1380

ـ شهرستانی، عبدالكریم، الملل و النحل، مصر، مكتبه الانجلو المصریهچ دوم، بی‌تا

ـ شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، كتاب‌فروشی اسلامیه، 1365

ـ شیخ صدوق، ابوجعفرمحمدبن‌علی، الامالی، ترجمه كمره‌ای، تهران، كتابخانه اسلامیه، 1362

ـ شیخ مفید، الارشاد، قم، كنگره شیخ مفید، 1413ق

ـ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، تهران، دار الكتب الاسلامیه، بی‌تا

ـ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوك، بیروت، دار التراث، چ دوم، 1387 ق

ـ طریحی، شیخ فخر الدین، المنتخب، قم، كتابخانه ارومیه، بی‌تا

ـ عسقلانی، ابن حجر، لسان المیزان، بیروت، موئسسه الوفاء، چ سوم، 1403ق

ـ عسقلانی، ابن‌حجر، تهخذیب التهذیب، بیروت، دارالكتب العلمیه، 1415 ق

ـ غلامی دهقی، علی، «بررسی تطبیقی و مقایسه‌ای فتوح ابن اعثم و ترجمه فارسی آن»، تاریخ در آیینه پژوهش، پیش‌شماره 1، پاییز، 1381، ص 191 ـ 218

ـ غلامی‌دهقی، علی، «بررسی تطبیقی ومقایسه‌ای فتوح ابن‌اعثم و ترجمه فارسی آن»، تاریخ درآیینه پژوهش، پیش‌شماره1،پاییز، 1381

ـ كلبرگ، اتان، كتابخانه ابن طاووس، ترجمه علی قلی قرایی و رسول جعفریان، قم، كتابخانه آیت‌الله مرعشی، 1371 ش

ـ گروهی از پژوهشگران، سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش، تاریخ امام حسین‌ (علیه‌السلام)، تهران، دفتر انتشارات آموزش و پرورش (انتشارات كمك آموزشی)، 1378

ـ مامقانی، محی‌الدین، مستدرك تنقیح المقال، قم، مؤسسه آل‌البیت‌ (علیهم‌السلام)، 1424 ق

ـ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، موئسسه الوفاء، چ سوم، 1304ق

ـ مشكور، محمدجواد، تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام تا قرن چهارم، تهران، اشراقی، چ هفتم، 1385

ـ نهج البلاغه، شرح ابن‌ابی‌الحدید، ج 15، قم، اسماعلیان، بی‌تا

 

* استادیار جامعه المصطفی العالمیه (مجتمع آموزش عالی امام خمینی‌قدس‌سره)

** دانشجوی دكتری تاریخ اسلام در جامعه المصطفی العالمیه

 

43. رسول جعفریان، منابع تاریخ اسلام، ص 88- 98

44. ابوالفضل شكوری، در آمدی بر تاریخ نگری و تاریخ نگاری مسلمانان، ص 77

45. همان

46. محی الدین مامقانی، مستدرك تنقیح المقال، ج 5، ص 135

47. علی‌اكبر دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، ج 2، ص 291

48. یاقوت حموی، معجم الادباء، ج1 ص429

49. حاجی خلیفه، كشف‌الظنون، ج 2، ص 227

50. خیرالدین زركلی، الاعلام، ج 1، ص 206

51 یاقوت حموی، معجم‌الادباء، ج 1، ص 429

52. به نقل از: محمد جبر ابوسعده، ابن‌اعثم الكوفی و منهجه التاریخی، ص 39

53. علی اكبر دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، ج 2، ص 291

54. شیخ آقابزرگ تهرانی، الذریعه، الی تصانیف الشیوه، ج 3، ص 221

55. محمد جبر ابوسعده، ابن اعثم كوفی و منهجه التاریخی، ص 45

56. دایره المعارف تشیع، ج 1، ص 303

57. شیخ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج3، ص 221

58. یاقوت حموی، معجم الادباء، ج1، ص429

59. محمد جبر ابوسعده، ابن اعثم الكوفی و منهجه التاریخی، ص 44

60. یاقوت حموی، معجم‌الادباء، ج 1، ص 429

61. شیخ آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج 3، ص 220

62. قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج1، ص 278

63. محی‌الدین مامقانی، مستدرك تنقیح المقال، ج 5، ص 335

64. محمدباقر مجلسی، بحار ا‌ﻷنوار، ج1 ص25

65. محمدجبر ابوسعده، ابن‌اعثم الكوفی و منهجه التاریخی، ص 138- 164

66. ابن‌اعثم كوفی، الفتوح، ج 1، ص 155

67. ابن اعثم كوفی، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص 80

68. ابن اعثم كوفی، الفتوح، ج2، ص 87

69. همان، ص 93

70. همان، ج 5، ص 34

71. محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج 4، ص 233

72. ابن‌اعثم كوفی، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص 8

73. علی‌غلامی‌ دهقی «بررسی تطبیقی و مقایسه‌ای فتوح ابن‌اعثم با ترجمه فارسی آن»، تاریخ در آینه پژوهش، پیش‌شماره1، پاییز، 1381، ص 200

74. عبدالكریم شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 31

75. محمدجواد مشكور، تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام تا قرن چهارم، ص 45

76. ابن‌قتیبه دینوری، المعارف، ص 624

77. ابن‌ندیم، الفهرست، ص 259

78. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 185

79. محمدجبر ابوسعیده، ابن‌اعثم الكوفی و منهجه التاریخی، ص 138

80. دایره المعارف تشیع، ج 1، ص 303

81. یاقوت حموی، معجم الأدباء، ج1، ص429

82. صادق آئینه وند، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی، ج1، ص 292

83. علی غلامی‌دهقی، «بررسی تطبیقی و مقایسه‌ای فتوح ابن‌اعثم با ترجمه فارسی آن»، تاریخ درآیینه پژوهش، پیش‌شماره1، پاییز81، ص 194

84. شیخ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج16، ص 119

85. حاجی خلیفه، كشف الظنون، ج2، ص225

86. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج1، ص 25

87. یاقوت حموی، معجم الأدباء، ج1، ص429

88. محمدحسین روحانی، «تاریخ اعثم‌كوفی و ترجمه‌آن»، راهنمای كتاب، ش 166، ص452

89. یاقوت حموی، معجم الادباء، ج1، ص 429

90. همان

91. محمدحسین روحانی، «تاریخ ابن‌اعثم‌كوفی و ترجمه آن»، راهنمای كتاب، ش 166، ص460

92. محمدحسین حسینی جلالی، فهرس التراث، ج1، ص 345

93. اتان كلبرگ، كتابخانه ابن طاووس، ترجمه علی قلی قرایی و رسول جعفریان، ص 562

94. محمدجبر ابوسعیده، ابن اعثم الكوفی و منهجه التاریخی، ص 119

95. صادق سجادی و هادی عالم‌زاده، تاریخ نگاری در اسلام، ص112- 115

96. ابن‌اعثم كوفی، الفتوح، ج2، ص344 و 147

97. همان، ص 230 و 270

98. همان، ص344 و 347. ابن اعثم از این شخص در بدو خلافت عثمان و خبر واقعه صفین، روایت نقل كرده است.

99. همان، ص342- 347. در ابتدای خلافت عثمان و جنگ جمل از وی خبر نقل كرده است.

100. همان، ج4 ص 209. در ابتدای مقتل مسلم بن عقیل از این شخص روایت نقل كرده است.

101. همان، ج2، ص 147

102. همان ج8، ص 159

103. همان ج2، ص 147

104. همان

105. همان

106. همان

107. همان، ج 8، ص 288

108. همان، ص 82

109. همان، ج4، ص 209

110. همان ج8، ص 312

111. همان، ج4، ص36. در حوادث بعد از صفین، از این شخص روایت نقل كرده است. ذهبی گفته است كه عبدالله بن محمد بلوی از عمار بن یزید، حدیث جعل می‌كرده است (ذهبی، میزان الاعتدال، ج2، ص391)

112. ابن‌‌‌اعثم كوفی، الفتوح، ج 2، ص 344

113. صادق سجادی و هادی عالم زاده، تاریخ نگاری در اسلام، ص 38

114. ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج6، ص 196

115. ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج9 ص317

116. صادق سجادی و هادی عالم‌زاده، تاریخ نگاری در اسلام، ص 63

117. برای نمونه، ر.ك: بیهقی، دلائل النبوه، ج 6، ص 468 / ابن سعد، الطبقات الكبری، ج 8، ص 218 / شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 129 / ابن‌كثیر، البدایه و النهایه، ج 6، ص 230

118. ابن‌اعثم كوفی، الفتوح، ج 4، ص 323

119. همان، ص 324

120. همان

121. همان، ص349 ـ 350

122. ابوحنیفه دینوری، اخبارالطول، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص 274 / محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم‌‌والملوك، ج 5، ص322

123. ابن اعثم كوفی، الفتوح، ج 5، ص 18- 19

124. تاریخ امام حسین?، ج 1 ص 290- 298، سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزش وزارت آموزش و پرورش

125. شیخ صدوق، الامالی، ترجمه كمره‌ای، ص152

126. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج4، ص88-89

127. محمد بن جریری طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج 5، ص 34

128. ابن اعثم كوفی، الفتوح، ج 5، ص 34

129. شیخ مفید، اﻹرشاد، ج2، ص 33

130. خوارزمی، مقتل الحسین?، ج1، ص187- 189

131. محمدباقر مجلسی، بحار‌الانوار، ج44، ص 329 ـ 330 / سیدمحسن امین‌عاملی، اعیان‌الشیعه، ج1، ص 588 / ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج 4، ص 89

132. ابن اعثم كوفی، الفتوح، ج 5، ص120- 132

133. همان، ص 134- 242

134. همان، ص 142- 145

135. طبری، تاریخ الامم‌ والملوك، ج5 ص 379 / ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، ص 274 / ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج4، ص 42

136. طبری، همان، ج5 ص 386 / ابوحنیفه دینوری، همان، ص 246 / ابن اثیر، همان، ج4 ص 16

137. محمدتقی بحر العلوم، مقتل الحسین، ص 176، قسمت پاورقی

138. طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج5 ص 395 / شیخ مفید، اﻹرشاد، ج2 ص 70 / بلاذری، انساب الاشراف، ج3 ص166. در انساب الاشراف « حاجز» آمده است. در اخبار الطوال، بطن الرمه، ذكر شده است، (ص 246)

139. شیخ مفید، اﻹرشاد، ج2، ص 40

140. محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج 5، ص 188- 210

141. همان، ص 407

142. ابن‌اعثم كوفی، الفتوح، ج 5، ص 188- 210

143. ابو‌حنیفه دینوری، اخبار الطوال، ص 256

144. طبری، تاریخ الامم و الملوك، ج5 ص 467 / شیخ مفید، اﻹرشاد، ج، ص 125

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *