بازدیدها: 1975
لینک کوتاه: https://nsafari.ir//?p=14907

تعامل امام رضا (ع) با فرقه زیدیه

چکیده

زیدیه یکی از فرقه‌­های مهم شیعی، از قیام زیدبن علی سرچشمه می­گیرد. زیدیان درباره امام و امامت آراء و عقاید خاصی داشتند و یکی از مهم­ترین شرایط امام از نظر آنان، دعوت مردم به امامت خویش و قیام با شمشیر بود. در طول تاریخ حضور ائمه: شاهد برخوردهایی میان زیدیه و امامیه شیعه هستیم. شناخت چگونگی تعامل هر کدام از ائمه: از جمله امام هشتم با آنان، علاوه بر افزودن بر آگاهی­ های تاریخی در این زمینه و آشنا شدن با پاره ای از مشکلات ائمه به چگونگی برخورد با گروه­ های مختلف در جوامع کنونی کمک می­کند. در تعامل امام رضا با زیدیان، مشاهده می­شود که آن حضرت در مواردی قیام کنندگان را از قیام نهی می­کردند ولی در رفتار کلی ایشان، نوعی بی ­اعتنایی همراه با مدارا دیده می­شود و امام فقط در برخورد با برادر خود، زید النار به شدت از او انتقاد کردند. دقت در انتقادات امام نشان می­دهد که افکار و رفتار نامناسب زید مورد نکوهش آن حضرت قرار گرفته است.

مقدمه

زیـدیه گروهی بودند که پس از قیام زید بن علی (م. 122 ق) شکل گرفتند و حداقل تا زمان امـامت امام رضا (ع)، بیش از آن که بـه امور فرهنگی و اعتقادی بپردازند به کارهای سیاسی رو آوردند. مشخصۀ اصلی آنها و آن چه که بدان شناخته می شدند، قیام های آنان بود. آنها قیام و جهاد را نه به جهت مبارزه با حاکم جائر، بلکه بـه این جهت که حکومت را حقّ علویان فاطمی می دانستند، واجب دانسته و در راه رسیدن به آن، لحظه ای درنگ نمی کردند. زیدیان، معتقد به امامتِ فرزندانی از نسل حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بودند که به جای تقیه، بـا شـمشیر قیام کنند و مردم را به امامت خویش دعوت نمایند. به همین سبب، اینان در سیر تاریخی خود، در مواجهه و رویارویی با ائمۀ پس از امام حسین(ع)، دچار مشکلات و تناقضاتی در عقیده و عمل گردیدند.

در این پژوهش مـی کوشیم بـرخوردهای زیدیه با امام رضا (ع) و مواضع و برخوردهای امام رضا (ع) را با آنان مورد بررسی و کنکاش قرار دهیم و برای نیل به این مقصود، تعاملات امام رضا (ع) با زیدیه را به دو مرحلۀ پیش از ولایـت عهدی و پس از آن، تقسیم بندی کرده ایم که در ادامه به آن می پردازیم.

تعامل امام رضا (ع) با زیدیه پیش از ولایت عهدی

حدود هفده سال از امامت امام رضا (ع)، در دوران پیش از ولایت عهدی قرار دارد که برای بررسی بهتر، بـه دورۀ پیـش از قـیام های علویان و دوره قیام ها تقسیم می شود.

الف) دورۀ پیـش از قـیام های عـلویان

در این دوران که ده سال آن، هم زمان با حکومت هارون (170 ـ 193ﻫ. ق) و پنج سال آن، هم زمان با حکومت امین (193 ـ 198 ﻫ. ق) بود، برخوردهای زیادی میان زیدیه و امام رضا (ع) مـشاهده نـشد. فقط در یک مورد، برخورد نامناسب برادران آن حـضرت (ع) را مـی بینیم که پس از شهادت پدرشان، امام موسی بن جعفر (ع)، برای رسیدن به مال و ارث، رفتار زشت و ناشایستی با امام رضا (ع) دارند و در مـقابل، آن حـضرت (ع) بـا کمال بردباری و شکیبایی، با آنان برخورد می کند. در این باره، بیان مـی شود زمانی که امام موسی کاظم (ع) از دنیا رفت، برادران امام رضا (ع)، او را به نزد قاضی مدینه، ابوعمران طلحی بردند و عـباس بـن مـوسی، برادر امام (ع) به قاضی گفت: در وصیت نامۀ پدرم، گنجی است که او مـی خواهد آن را از مـا پنهان کند و خودش بردارد. پدرم همه چیز را به اختیار او گذاشته و ما را بی چیز و بی نوا رها کرده است.[1] سـپس از قـاضی خـواست که مهر وصیت نامه را بردارد و نوشته را بخواند اما قاضی از این کار امـتناع کـرد. لازم بـه توضیح است که امام کاظم(ع) درباره وصیت نامه خویش فرموده بود: هیچ کس حـقّ بـاز کـردن و شکستن مهر آن را ندارد و هر که آن را باز کند، لعنت و خشم خدا، لعنت لاعنین، فرشته های مـقرّب، هـمۀ رسولان و مؤمنان از مسلمانان بر او باد.[2]  پس از امتناع قاضی از گشودن وصیت نامه، عباس خـود بـر آن شـد که مهر وصیت نامه را بردارد و وقتی این کار را کرد و وصیت نامه را خواندند، دیدند کـه در آن، مطالبی درباره اخراج برادران از وصیت آمده است و این که آنها چه بخواهند و چه نـخواهند تـحت ولایـت امام رضا (ع) هستند و حق تصرّف در عایدات را ندارند. بدین ترتیب، باز کردن وصیت نامه موجب بـلا، رسـوایی و خواری آنها و خیر و سرافرازی امام رضا (ع) گردید.

با همۀ بی احترامی عباس نـسبت بـه بـرادرش، امام رضا (ع)، آن حضرت (ع) به او فرمود: ای برادر! می دانم که بدهکاری ها و دیون، به شما فشار آورده و شما را بـه ایـن کـار و کشمکش وا داشته است. [3] سپس امام (ع) دستور پرداخت بدهی هایشان را داد و فرمود: به خدا سـوگند! تـا وقتی که زنده باشم از همراهی با شما و احسان به شما کوتاهی نمی کنم و شما هر چه مـی خواهید بـگویید. [4]با وجود اخلاق و رفتار شایستۀ امام (ع) و محبتی که نسبت به برادرانش ابـراز داشـت، عباس در پاسخ آن حضرت (ع) گفت:[5] هر چه بـه مـا بـدهی، از زیادی مال خود ماست و مال ما نـزد تـو بیش از اینهاست. [6] امام (ع) با کمال بردباری و شفقت، به او پاسخ داد و فرمود: به خدا! از روزی کـه پدر شـما وفات کرده، چیزی به دسـت نـیاوردم، جز آن که در مـصارفی خـرج کردم که شما خودتان می دانید و دیـده اید.[7] بـا این سخنان امام (ع)، عباس برآشفت و گفت: به خدا چنین نیست و خدا، تـو را بـر ما صاحب اختیار نکرده ولی پدر مـا، بر ما حسد بـرده و آن چیزی را خواسته که خدا بـرای او و بـرای تو روا ندانسته است.[8]

با توجه به این گفته عباس بن موسی، شاید بـتوان گـفت که وی دیدگاهی جز مسیر اهـل بـیت (ع) داشـته است. شایان ذکـر اسـت صراحتی درباره زیدی بـودن بـرادران امام رضا (ع) وجود ندارد و با یقین، نمی توان آنها را جزء زیدیه قرار داد اما به دلیـل نـحوۀ برخورد آنها با امام (ع) که یـک نـمونۀ آن بیان شـد و نـیز شـرکت گستردۀ چند تن از آنـها در قیام های زیدیان، آنها را جزء زیدیه آورده ایم.

ب) در زمان قیام ها

تعامل امام رضا (ع) با زیدیه در این دوران کـوتاه (199 ـ 201 ﻫ. ق)، مـربوط به مواضع آن حضرت (ع) نسبت به قـیام های عـلویان اسـت کـه بـا توجه به عـقاید زیـدیه درباره شرایط امام و امامت و هم چنین حضور گستردۀ زیدیه[9] و گروه هایی از ایشان مانند جارودیه [10]در برخی از این قیام ها، مـی توان بـرخی از ایـن قیام ها را قیام های زیدی دانست. آغازگر قیام های ایـن دوره، فـردی از عـلویان بـه نـام مـحمد بن ابراهیم بن اسماعیل، معروف به ابن طباطبا بود که چنان که گفته شده، قیام وی به تحریک شخصی از اهالی جزیره به نام نصر بن شبیب بوده است.[11] در ادامـه به این قیام مهم و قیام های بعدی منشعب از آن در این مدت، پرداخته خواهد شد.

1.قیام ابن طباطبا

محمد بن ابراهیم طباطبا یکی از امامان زیدیه است[12] که در سال 199 ﻫ. ق در کوفه با شعار «الرضا مـن آل محمد (ص)» و عمل به کتاب و سنّت، قیام کرد.[13] فرماندهی نظامی این قیام بر عهدۀ ابوالسرایا سری بن منصور بود.[14] ماجرای پیوستن این فرد غیر علوی به قیام علویان و در دست گرفتن رهـبری نـظامی قیام، از این قرار است که در زمان جنگ میان امین و مأمون، ابوالسرایا که به شجاعت و دلیری مشهور بود به درخواست هرثمه بن اعین بـه سـپاه وی پیوست ولی پس از قتل امین، هرثمه از مـواجب او و یـارانش کاست [15]و این امر موجب جدا شدن ابوالسرایا از سپاه هرثمه و درگیری با وی شد. پس از آن، ابوالسرایا به یکی از آشوب گران حکومتی تبدیل شد و به هر شـهر و دیـاری که می رفت با حـاکم آن جا درگیر می شد و مال و اموالی به دست می آورد.[16] زمانی که او با ابن طباطبا آشنا شد به وی پیوست و این دو، قرار ملاقات و آغاز قیام خود را در کوفه گذاشتند.[17] به این ترتیب ابن طباطبا، رهـبری مـعنوی قیام و ابوالسرایا، رهبری نظامی آن را بر عهده گرفتند. قیام ابن طباطبا و ابوالسرایا در ابتدا پیروزی های چشم گیری به دست آورد اما محمد بن ابراهیم (ابن طباطبا) دارای آرا و عقاید خاصی درباره جنگ و شروع و انجام آن بود[18] و در ایـن راسـتا به ابـوالسرایا سفارش هایی می کرد که در ابتدا ابوالسرایا آنها را می پذیرفت[19] ولی پس از مدتی، اختلاف عقیده در این زمینه سبب ایجاد کدورت بین آنـها شد.[20] صاحب مقاتل الطالبیین، مرگ محمد بن ابراهیم را در اثر بیماری مـی داند[21] ولی بـرخی مـنابع، مرگ ناگهانی و زود هنگام محمد بن ابراهیم را در اثر زهری که ابوالسرایا به او داده بود، می دانند.[22] ابن اثیر دربـاره عـلت قتل محمد بن ابراهیم به دست ابوالسرایا چنین می نویسد: ابوالسرایا دانست که بـا بـودن مـحمد قدرتی نخواهد داشت، بنابراین او را زهر داد و کشت. [23]

ابوالسرایا پس از وفات ابن طباطبا، محمد بن محمد بن زیـد را که در اوان جوانی بود، به عنوان رهبر معنوی قیام انتخاب کرد و در واقع، خود قـدرت را در دست گرفت [24]و لشکریانش را بـه سـوی بصره، واسط و اطراف آن دو فرستاد.[25] حاکمانی که برای شهرهای مختلف انتخاب و فرستاده شدند، بیشتر علوی و از فرزندان امام موسی کاظم (ع)؛ یعنی برادران امام رضا (ع) بودند ولی نامی از امام رضا (ع) در میان آنان دیده نمی شود. در مـنابع، نام حاکمان تعیین شده برای حکومت ایالت های مختلف که تعدادی از آنها از برادران امام رضا (ع) بودند، بدین گونه آمده است: ابراهیم، اسماعیل و زید از فرزندان امام موسی بن جعفر(ع) به ترتیب برای حـکومت بـر سه ایالت یمن، فارس و اهواز انتخاب شدند و به نواحی بصره، مکه و مدائن به ترتیب سه فرد علوی با نام های عباس بن محمد، حسین بن حسن و محمد بن سلیمان انتخاب و فـرستاده شـدند.[26] حاکمان منصوب به محل حکومت خود رفتند و بر حاکمان عباسی غلبه کردند و حکومت نواحی مذکور را در دست گرفتند. آوازۀ این فتوحات به سایر مناطق رسید و مردم شام و جزیره، نامه ای به مـحمد بـن محمد، رهبر معنوی قیام نوشتند و اعلام کردند که منتظر رسول و حاکمی برای اطاعت از وی هستند. در نتیجۀ این امور و شکست هایی که فرمانداران حسن بن سهل از سپاهیان و فرمانداران ابوالسرایا خوردند، حسن بـن سـهل بـه دنبال راه چاره ای برای این مـشکل عـظیم، هـرثمه بن اعین را به مبارزه با ابوالسرایا فراخواند.[27]

به هر حال، هرثمه بن اعین که روزی به جای حسن بن سهل، فرماندۀ مـقتدر و والی عـراق بـود و اکنون که ضعف و ناتوانی حسن بن سهل، عـراق را چـنان دچار آشفتگی کرده بود که با بیچارگی و درماندگی، دست نیاز به سوی وی دراز کرده و از او تقاضای کمک نموده بود [28]بـه مـقابله بـا ابوالسرایا پرداخت و حکومت عباسی را از خطری جدی و عظیم رهانید. در جنگی طـاقت فرسا که میان علویان و عباسیان برپا شده بود، به سبب حیله ها و تزویرهایی که هرثمه به کار می بست، ابـوالسرایا شـکست خـورد و به همراه محمد بن محمد بن زید و عده ای دیگر، شبانه کـوفه را تـرک کردند و آوارۀ شهرها شدند. تا این که سرانجام به دست فردی به نام حماد کندغوش که فرماندار دهـکده ای بـه نـام «برقانا » بود و به آنها وعدۀ امان داده بود، اسیر گشتند و به نزد حـسن بـن سـهل فرستاده شدند. حسن که در ابتدا تصمیم به کشتن هر دو رهبر قیام؛ یعنی ابوالسرایا و مـحمد بـن مـحمد داشت، پس از شنیدن نصیحت عده ای از یارانش، از کشتن محمد منصرف شد و وی را به نزد مأمون فرستاد. مـأمون کـه از سن کم و جوانی محمد، تعجب کرده بود پس از چهل روز او را مسموم کرد [29]و به این تـرتیب، مـهم ترین قـیام علویان در زمان مأمون با کشته شدن دو رهبر اصلی قیام به پایان رسید.

تعامل امـام رضا (ع) با قیام ابن طباطبا

درباره تعامل امام رضا (ع) با قیام ابن طباطبا و نـحوۀ بـرخورد آن حضرت (ع) با این قیام، تنها یک گزارش که ناقل آن محمد بن اثرم است در مـنابع مـشاهده می شود. براساس این روایت، زمانی که محمد بن سلیمان علوی از سوی ابـوالسرایا، حـاکم مـدینه شده بود[30] خاندانش و دیگر قریشیان با او بیعت کردند و به او گفتند که اگر از امام رضا (ع) نـیز، بـیعت گـرفته شود و او هم با ما باشد، امر ما یکی می شود. بنابراین پیشنهاد، مـحمد بـن سلیمان پیکی را به سوی امام رضا (ع) برای دعوت آن حضرت (ع) به ملحق شدن به آنان فرستاد ولی امام (ع) ایـن امر را موکول به گذشت بیست روز کرد و فرمود: پس از گذشت بیست روز به نزد شـما خـواهم آمد. هجده روز پس از این تاریخ، سپاهیان جلودی کـه بـرای سـرکوب این قیام به مدینه فرستاده شده بـودند، قـیام گران مدینه را شکست داده و مجبور به فرار کردند. به طوری که محمدبن اثـرم، نـاقل این روایت که همان پیـک و فـرستادۀ محمد بـن سـلیمان بـه سوی امام رضا (ع) بود، می گوید در حـال فـرار بوده است که با صدای امام (ع) متوجه ایشان شده که به او مـی فرمود: بـیست روز گذشت یا نه؟![31] این گزارش در صورت صـحّت، نشان دهنده تیزبینی و پیـش بـینی یا پیش گویی امام (ع) نسبت بـه نـتیجۀ قیام است.[32] در واقع، موضع امام (ع) در برابر قیام های زیدیه، همان موضع پدران گرامیشان بود؛ یـعنی اطـلاع غیبی و یا تحلیل ایشان ایـن بـود کـه این نوع حـرکت ها و قـیام ها، نافرجام و بی نتیجه است.[33]

مـحقّقان مـعاصر درباره نقش امام رضا (ع) و موضع ایشان در برابر قیام های علویان (زیدیه)، دیدگاه های متفاوتی را ارائه مـی کنند کـه برخی از این دیدگاه ها عبارت است از:

1- عـده ای بـر عدم تـأیید ایـن قـیام ها از جانب امام (ع) رأی می دهند و مـعتقدند که آن حضرت (ع) با این قیام ها موافق نبوده اند.[34]

2- عده ای معتقدند، موضع امام (ع) درباره اصل قیام و انـقلاب عـلیه ظلم و طغیان منفی نبود. ایشان نـیز، مـانند دیـگر امـامان (ع) از قـیام کنندگان علیه ظـلم و بـاطل که قیامشان در محدودۀ شرع بود، حتی اگر از نظر نظامی موفق نمی شدند به گرمی استقبال می کردند؛ زیـرا حـداقل نـتیجۀ آنها رسواسازی و بر ملا ساختن چهرۀ کـریه حـکام وقـت بـود و هـم چنین آثـار دیگری را در برداشت. علت این که امامان (ع) رهبری قیام را به دست نمی گرفتند، این بوده است که آنها از شکست سریع این قیام ها به سبب عدم اساس و پایۀ صحیح و برنامه ریزی شـده که ضامن موفقیت قیام باشد، آگاه بودند.[35] به هر حال موضع امام رضا (ع) نسبت به بیشتر قیام های علویان از جمله قیام زید بن علی (ع)، تأیید صریح و آشکار است و حتی درباره قـیام بـرادرشان زیدالنّار، به اصل قیام و انقلابش بر حکومت مأمون اشاره ای نمی فرماید، بلکه انتقاداتش را در افعال و کارهای زشتی که وی در این قیام انجام داده، محصور می نماید.[36]

3- دیدگاه سوم بر آن است که امام (ع) و پدرانش در پنـهان کـاری و خفای کامل، تمام خطوط عملیات را زیر نظر داشتند اما رهبری مستقیم آن را به برادران و عموزادگان خویش سپرده بودند تا به صورت مستقیم وارد میدان رویـارویی بـا حکومت نشوند.[37] در واقع، این نـظر نـه تنها این قیام ها را مورد تأیید امام (ع) می داند، بلکه امام (ع) را به عنوان رهبر اصلی و نامرئی قیام ها معرفی می کند. صاحبان این عقیده، گزارش بیان شده دربـاره مـاجرای بیعت با محمد بـن سـلیمان علوی را به عنوان گواه و شاهدی برای دیدگاه خود می آورند. بر این دیدگاه، نقدها و اشکال هایی وارد است از جمله این که در این دیدگاه، امام (ع) رهبری توصیف می شود که به صورت نامرئی و در خفا رهبری قـیام را بـرعهده دارد تا از هر نظر در امان بماند. به عنوان مثال در قسمتی از این نظر آمده است:

یکی دیگر از مزایای رهبری غیر مستقیم در رویارویی با حاکمیت این بود که اشتباهات و اقداماتی که در دوران انقلاب و قـیام از سـوی انقلابیون رخ می داد به حساب امام (ع) گذاشته نمی شد بلکه مسئولیت آن، متوجه رهبر مستقیم که بر خط نظامی اشراف داشـت، می بود.[38] این نظر، به دور از انصاف است؛ زیرا امام (ع) که همواره در پی ارشـاد و هـدایت مـردم است، حاکم و رهبر قیامی باشد و به خاطر در امان ماندن از آثار و پی آمدهای منفی آن، نه تنها قیام کنندگان را ارشاد نـکند بـلکه خود مخفی شود تا آثار منفی قیام به حساب ایشان گذاشته نشود. دیـگر ایـن که، اگـر امام (ع) رهبر قیام بوده است، چرا دعوت به بیعت و قیام می شود؟ و نیز اگر امام (ع)، رهبر اصـلی قیام بوده است، چرا می فرماید که پس از گذشت بیست روز خواهم آمد و می فرمود که شـکست، خواهید خورد. پس امام (ع) رهـبر قیام نبوده است.

در این زمینه توجه به تفاوت های جوهری دیدگاه های زیدیه با امامیه از جمله اصل قیام در زیدیه[39] و اصل تقیه در امامیّه راهگشاست. چنان که در روایتی از امام رضا (ع) بیان می شود که هر کس قـبل از خروج و قیام قائم ما، تقیه را ترک کند از ما نیست و وقتی درباره قائم از آن حضرت(ع) سؤال شد، امام (ع)، چهارمین نسل از فرزندانش را به عنوان قائم (ع) معرفی فرمود.[40]

در این راستا، بیان مواردی هم چون اهمیت دادن ائمـّه اطـهار (ع) به تثبیت فرهنگی به طوری که استراتژی آنها پس از قیام امام حسین (ع) بر این مبنا قرار گرفته بود و هم چنین توجّه به آموزۀ مهدویت در امامیه که باعث می شد حکومت نهایی را از آن آخرالزمان بدانند[41] و با تـوجه بـه شرایط خفقان جامعه، تقیه پیشه کنند و به امور فرهنگی بپردازند، حائز اهمیت فراوان است.

چنان که در این بحث، اموری هم چون شرایط اجتماعی موجود در زمان حضور امامان معصوم(ع) و این که امام (ع) دارای نـیروی لازم برای قیام نبود و افراد شرکت کننده در قیام های زیدیه بیشتر غیر امامی بوده[42] و یا اگر هم امامی بودند، بدون اجازه امام (ع) وارد قیام شده بودند[43] باید مورد توجه و دقت قرار گـیرند.

دربـاره دلایـل این که چرا امام (ع) نتیجه قـیام را هـمان زمـان اعلام نکرد؟ و یا این که چرا بیعت خود را به گذشت بیست روز دیگر موکول کرد؟ به نظر می رسد که یکی از دلایل آن، این است که امام (ع) بـه عـلت عدم برخورد و مواجهۀ نامناسب با قیام کنندگان، ایـن مـطلب را عنوان کرده است تا موجب دلخوری، کینه و مشاجرۀ بیشتر آنها نشود؛ زیرا  معمولاً آنها نه تنها به هشدار امام (ع) تـوجه نـداشتند بلکه چه بسا مانند دوران امام صادق (ع) این هشدار را حـمل بر حسادت امام (ع) می کردند.[44]

2. قیام محمد دیباج

محمد دیباج، فرزند امام جعفر صادق (ع) بود که به علت زیـبایی، جـمال و کـمالش به دیباج مشهور شده بود.[45] وی فردی عابد، فاضل،[46] شجاع[47] و سخی[48]بـود کـه گفته می شود درباره خروج و قیام با شمشیر با زیدیه هم رأی بوده است. [49]

به نظر می رسد امام (ع) بـه روایـات های وی اعتماد نداشته است این برداشت از گزارش عمیر بن یزید برمی آید که نـقل مـی کند، نـزد امام رضا (ع) بوده و امام (ع) درباره عمویش محمد می فرماید: من بر خود قرار داده ام کـه سـقف خـانه ای بر من و او سایه نیندازد.[50] عمیر در ادامه می گوید که پس از شنیدن این مطلب، با خودم گـفتم کـه امام (ع)، ما را امر به نیکی و صله رحم می کند و درباره عمویش چنین می گوید. بـه مـحض گـذشت این خیال از فکر وی، امام (ع) به او نگاه کرده و می فرماید: این هم از احسان و صله است؛ زیـرا هـرگاه عمویم نزد من آید و بر من داخل شود، پس از آن درباره من، هر چه بـه مـردم بـگوید، مردم او را تصدیق می کنند ولی اگر بر من داخل نشود و من هم بر او داخل نشوم، اگر چـیزی در مـورد من بگوید، گفته اش مورد قبول مردم واقع نمی شود.[51]

در مورد قیام محمد بـن جـعفر (دیـباج) گفته می شود که او در سال 199 ﻫ. ق در مکه قیام کرد و زیدیۀ جارودیه، او را همراهی کرده و به او پیوستند.[52] گفته مـی شود وی در ابـتدا، فـردی عزلت نشین بود که با سیاست کاری نداشت.[53] درباره علت ورودش به سـیاست و شـمشیر بستنش، دلایل متفاوتی بیان شده است[54] که در این جا مجال بحث درباره آنها نیست. بنا به نـقل بـرخی منابع، او در آغاز قیامش، مردم را به امامت محمد بن ابراهیم (ابن طباطبا) دعوت مـی کرد و پس از وفـات او، خود دعوی امامت نمود و در سال 200 ﻫ. ق با وی بـه عـنوان امـیرالمؤمنین بیعت شد.[55] مدت چندانی از بیعت با او نـگذشته بـود که در نبردی که میان سپاه عباسی به فرماندهی اسحاق بن موسی و ورقاء بـن جـمیل با سپاه محمد بن جـعفر رخ داد، مـحمد و یارانش از سـپاه عـباسی شـکست خوردند و از آنان، امان خواستند تا از مـکّه بـه هر جا که می خواهند بروند. عباسیان با این خواستۀ آنان موافقت کـردند و سـه روز به آنها مهلت دادند و آنها نـیز طی این سه روز از مـکه پراکـنده شدند و هر گروه به سـمتی رفـتند. پس از آن، ورقاء از طرف جلودی، والی مکه شد.

محمد به دیار جهینه رفت و در آن جا برای خـود، نـیرو فراهم می کرد. هارون بن مـسیب، والی مـدینه از ایـن اقدام وی آگاه شـد و در نـبردی که میان ایشان درگـرفت، مـحمد بن جعفر شکست خورد و بسیاری از یارانش کشته شدند. پس از آن، وی مدتی در انتظار مراسم حج در اقـامتگاهش مـاند ولی افرادی که به وی، وعدۀ یاری داده بـودند بـه نزدش نـرفتند. او بـا پایـان یافتن موسم حج و دیـدن این وضعیت، از جلودی و رجاء، پسر عموی فضل بن سهل امان خواست و در همان محلی که بـا وی بـه خلافت بیعت شده بود، خود را از خـلافت خـلع کـرد. پس از آن، مـحمد بن جعفر بـه نـزد مأمون در مرو فرستاده شد.[56] مأمون او را گرامی داشت[57] تا آن که در سال 203 ﻫ. ق در جرجان وفات یافت.[58]

تعامل امام رضـا (ع)  بـا قـیام محمد دیباج، فرزند امام جعفر صادق (ع)

دربـاره مـواضع و بـرخوردهای امـام رضا (ع) بـا قیام عمویش محمد بن جعفر، چند روایت وجود دارد که نشان دهنده عدم موافقت امام (ع) با این قیام است. علی رغم نهی مستقیم امام (ع) به عمویش محمد و نـیز نهی غیر مستقیم آن حضرت (ع) به وسیله یکی از یارانش، محمد به قیام و جنگش ادامه می دهد و طبق پیش بینی امام (ع) شکست می خورد و یارانش کشته می شوند. روایت های موجود در این زمینه چنین است.

1- هـنگامی کـه محمد بن جعفر در مکه قیام کرد و مردم را به سوی خود دعوت کرد و امیرالمؤمنین نامیده شد و با او به خلافت بیعت شد امام رضا (ع) به او فرمود:  ای عمو! پدر و برادر خود را تـکذیب مـکن که این امر تمام نمی شود.[59] ولی با وجود توصیۀ امام (ع)، محمد بن جعفر قیام کرد و پس از مدت کوتاهی، جلودی او را شکست داد. محمد بن جعفر پس از شـکست، امـان خواست، لباس سیاه پوشید، بـه مـنبر رفت و خود را خلع کرد و گفته های پیشین خود را تکذیب کرد و گفت: خلافت از آن مأمون است و من در آن حقی ندارم.[60] چنان که ملاحظه می شود، امام رضا (ع) به روشـنی وی را از قیام برحذر داشت و نـاکامی و تـمام نشدن آن را به او گوشزد نمود و این رویه را مخالف رویۀ پدرش، امام صادق (ع) و برادرش، امام کاظم(ع) اعلام کرد.[61]

2- در جنگی که میان محمد بن جعفر و هارون بن مسیّب درگرفت هارون، امام رضا (ع) را به عـنوان مـیانجی به سوی عمویش، محمد فرستاد ولی محمد، این وساطت را نپذیرفت و جنگ را ادامه داد. نتیجۀ جنگ به سود هارون رقم خورد و محمد به نزد هارون رفت و از وی برای خود و یارانش امان خواست.[62]

3- از یکی از یـاران [63] امـام رضا (ع) روایـت می شود هنگامی که هارون بن مسیّب قصد جنگ و نبرد با محمد بن جعفر را داشت، امام رضا (ع) بـه او فرمود به نزد محمد بن جعفر برود و به او بگوید که فـردا قـیام نـکند؛ زیرا در صورت قیام، شکست می خورد و یارانش کشته می شوند. آن شخص، این مطلب را به عرض محمد رساند ولی با جـواب نـامناسب وی مواجه شد و محمد علی رغم فرمایش امام (ع) قیام کرد، شکست خورد و یارانش کشته شـدند.[64]

بـرخی مـحققان معاصر، این مطلب را که امام رضا (ع) به محمد بن جعفر می فرماید فردا قیام مکن کـه اگر قیام کنی شکست خواهی خورد و یارانت کشته می شوند، دلیل و گواهی بر نـظارت و رهبری غیر مستقیم امام (ع) بـر رویدادهای انقلابی می دانند [65]اما ادامۀ ماجرا، خبر از قیام و شکست محمد می دهد. بر این اساس پرسشی مطرح می شود که اگر امام (ع)، رهبر قیام بوده است، وقتی دستور می دهد که محمد فردا قـیام نکند، چگونه زیردستش از مافوق اطاعت نمی کند؟!

این ماجرا، یادآور جریان های دیگری در طول تاریخ حضور ائمه (ع) و هشدارهای آنان به زیدیه و گاه، شنیدن پاسخ های ناروا است. هم چنین این ماجرا، یادآور جریان نهی زید از قـیام، تـوسط امام باقر (ع) و امام صادق (ع) است.[66] پس نمی توان، هرگونه نهی را دلیلی بر رهبری قیام دانست بلکه اگر امر به قیام می شد، می توان آن را دلیل، شاهد و گواهی برای رهبری قیام دانست.

قابل تـوجه اسـت که در برخی منابع آمده است: عارضه ای به چشم محمد بن جعفر رسید و او خشنود و خوشحال شد و گفت: امیدوارم که مهدی موعود، من باشم؛ چون شنیده ام که یکی از چشمان مهدی عـارضه دیـده است، هم چنین او (مهدی) امر خلافت را با کراهت می پذیرد.[67] سخنی از مأمون درباره اوضاع نابسامان و آشفتۀ سال های آغاز حکومتش، دلیل دیگری بر مهدی نامیده شدن محمد است، وی می گوید: و فی المسمی بـالمهدی مـحمد بـن جعفر الطالبی؛ [68]یعنی زمانی کـه مـحمد بـن جعفر، مهدی نامیده شد.

دقت در این روایت ها و گزارش ها، انحراف قیام محمد بن جعفر را بهتر نمایان می سازد. در واقع، اگر امام رضا (ع)، رهـبر ایـن قـیام بود، هیچ گاه محمد، مهدی موعود نامیده نـمی شد و مـحمد و پیروانش به این گمراهی نمی رسیدند که حتی تصور کند که وی مهدی است. به نظر می رسد به سبب انحرافات، نـامنظم بـودن، بـی برنامه بودن و شتاب زدگی این گونه قیام ها که بر پایه و اساس مـحکمی بنا نشده بودند و منجر به کشته شدن افراد بسیاری می شد، ائمه (ع) با این قیام ها و یا حداقل با شـیوۀ آنـها مـخالف بودند و سران این قیام ها را از انجام آن، نهی می کردند.

3. قیام حسین بن حـسن افـطس

حسین بن حسن که از نوادگان امام سجاد(ع) بود در سال 199 ﻫ. ق از جانب ابوالسرایا به عنوان امیرالحاج و حاکم مـکه انـتخاب شـد.[69] وی بدون درگیری و به راحتی وارد شهر مکه گردید[70] اما بنابر گفتۀ برخی مـنابع، بـه خـاطر اقدامات ناشایست او و یارانش، مردم از وی روی گردان شده و از رفتارش به ستوه آمدند.

نارضایتی مردم و اطلاع وی از خـبر قـتل ابـوالسرایا باعث شد که او و یارانش به نزد محمد بن جعفر (دیباج) رفته و او را که نزد مـردم، مـحترم و آبرودار بود به قیام تحریک نمایند. محمد در ابتدا با ایشان مخالفت می کرد امـا بـا اصـرار فرزندش، علی و حسین بن حسن افطس به بیعت راضی شد[71] و بدین ترتیب، حسین بـه قـیام محمد پیوست.

4. قیام ابراهیم[72] فرزند امام موسی بن جعفر(ع)

بنابر نقل برخی مـنابع، ابـراهیم فـردی شجاع و بخشنده بود که در زمان مأمون از طرف محمد بن زید بن علی بن حسین (ع)  در یـمن حـکومت می کرد.[73] ابونصر بخاری، او را یکی از امامان زیدیه می داند،[74] ولی گزارشی از علی بن اسباط وجـود دارد کـه احـتمال واقفی بودن وی را مطرح می کند. این گزارش به شرح زیر است:  علی بن اسباط نقل مـی کند کـه بـه امام رضا (ع) عرض کردم: مردی از برادرت، ابراهیم در مورد پدرت سؤال کرد و او گفت کـه پدرت در قـید حیات است و شما هم مانند او خبرداری. امام (ع) فرمود: سبحان الله، رسول خدا (ص) وفات می کند، ولی موسی (ع) وفات نـمی کند. بـه خدا سوگند که پدرم از دنیا رفت همان گونه که رسول خدا (ص) از دنیا رفـت.  امام (ع) در ادامه پس از ذکر مطالبی فرمود: من در ماه ذی حـجه، هـزار دیـنار بدهی او (ابراهیم) را پرداخت کردم، زمانی که حـاضر شـده بود زنانش را طلاق دهد و بردگانش را آزاد کند. ولیکن شنیده ای که یوسف از دست برادران خـود چـه کشید.[75] با توجه به ایـن سـخن امام (ع) مـحتمل اسـت کـه عمده برادران امام (ع) با آن حضرت (ع) هـمراه نـبوده اند. قیام ابراهیم بن موسی، شاخه ای از قیام ابوالسرایا بود. برخی منابع گفته اند ابـراهیم را مـحمد بن محمد بن زید به حـکم رانی بر یمن مأمور کـرد[76] و بـرخی گفته اند که ابوالسرایا، وی را به آن دیـار فـرستاد.[77] به هر حال، مسلم است که در قیام مشترک ابن طباطبا و ابوالسرایا، محمد بـن مـحمد بن زید پس از وفات محمد بـن ابـراهیم (ابـن طباطبا)، رهبر مـعنوی قـیام بوده است و در واقع، وی دومـین رهـبر روحانی قیام به حساب می آمده است. هرچند که بر طبق برخی منابع، وجود وی کـه در آن زمان، جوانی کم سن و سال بـود، فـقط حالت تـشریفاتی داشـت و قـدرت اصلی در دست ابوالسرایا بـود.[78]

ابراهیم به همراه عده ای از یارانش در سال 200 ﻫ. ق، مکه را به قصد یمن ترک کرد و راهی آن سامان شـد. در آن زمـان، والی یمن از طرف مأمون، اسحاق بن مـوسی بـود کـه بـا اطـلاع از خبر نزدیک شـدن ابـراهیم به صنعا از راه نجدیه، از آن جا بیرون رفت و یمن را برای ابراهیم خالی گذاشت.[79] بدین ترتیب، شهر بـدون جـنگ و درگـیری در اختیار ابراهیم قرار گرفت. پس از مدتی، حمدویه بـن عـلی بـن عـیسی بـن مـاهان از طرف حکومت عباسی برای مقابله با ابراهیم عازم یمن شد و ابراهیم و یارانش به جنگ با وی پرداختند و نبردهای سختی میان آنها روی داد. سرانجام ابراهیم از یمن به جانب مکه حـرکت کرد و یزید بن محمد، جانشین حمدویه در مکه در رویارویی با وی شکست خورد و ابراهیم وارد مکه شد و بر آن غلبه یافت.[80]پس از ولایت عهدی امام رضا (ع)، مأمون فرمان بیعت امام رضا (ع) را با عیسی جـلودی بـه مکه فرستاد. در این زمان، ابراهیم بن موسی در مکه اقامت داشت و به نام مأمون دعوت می کرد و با ورود جلودی به مکه به استقبال وی شتافت. از طرف دیگر حمدویه، حاکم عباسی یـمن نـافرمان شده بود، پس مأمون فرمان حکومت یمن را برای ابراهیم نوشت و ابراهیم به فرمان مأمون، راهی یمن شد و در مقابله با پسر حمدویه، وی را شکست داد و راهـی صـنعا شد ولی در جنگ سختی کـه مـیان او و حمدویه روی داد، ابراهیم شکست خورد و به طرف مکه فرارکرد.[81]

5. قیام زید فرزند امام موسی بن جعفر (ع)

زید، دیگر برادر امام رضا (ع) بود که از سوی ابـوالسرایا بـه حکم رانی اهواز فرستاده شـد.[82] وی بـه همراه عباس بن محمد جعفری که از طرف ابوالسرایا برای حکومت بر بصره فرستاده شده بود [83]و یکی دیگر از علویان با حسن بن علی مأمونی که والی بنی عباس بر بصره بود، پیـکار کـردند. وی را شکست دادند و بصره را به تصرف درآورند. [84] زید در بصره، خانه های بنی عباس را به آتش کشید و به زیدالنار شهرت یافت.[85] جلودی، فرمانده عباسی برای سرکوبی زید راهی بصره شد و پس از یک روز نـبرد، زیـد را شکست داد و او را اسـیر کرد و به نزد مأمون فرستاد.[86]

تعامل امام رضا (ع) با زیدیه، پس از ولایت عهدی

حدود سه سال از امامت امام رضا (ع) در دوران پس از ولایت عهدی ایشان قرار دارد که برای بررسی آن، به دو مبحث تـعامل امام (ع) بـا قیام زیدالنار و نیز آثار ولایت عهدی آن حضرت(ع) بر فرقۀ زیدیه می پردازیم.

الف) تعامل امام رضا (ع) با قیام زید النـار

مـواضع و نحوه برخورد امام رضا (ع) با قیام برادرش، زید به زمان پس از ولایت عهدی برمی گردد. قـیام ابـن طـباطبا و ابوالسرایا قبل از ولایت عهدی امام رضا (ع) سرکوب شد ولی شعله ها، انشعابات و آثار آن تا پس از ولایت عهدی ادامه داشـت. پس از ولایت عهدی امام رضا (ع)، زید را که به دست جلودی دستگیر گردیده و به نزد مـأمون فرستاده شده بود، [87]بـه دسـتور مأمون به نزد امام (ع) فرستادند.[88] ماجرای پس از دستگیری زید و تعامل و نحوه برخورد امام (ع) با این قیام و در واقع دیدگاه امام (ع) نسبت به این قیام، از دو زاویۀ گفت وگوی امام (ع) با مأمون و گفت وگوی امام (ع) با زید قابل بررسی است.

۱. گفتگوی امام (ع) با مأمون

مأمون اظهار می داشت که زید را با وجود اعمال ناشایستش، به خاطر امام (ع) بخشیده است و با گوشه و کنایه هایش، امام (ع) را آزار می داد. مأمون به امام (ع) مـی گفت که اگر این زید، امروز قیام کرده و این اعمال ناشایست را انجام داده است، پیش از او زید بن علی هم قیام کرده و کشته شده است و دلیل کشته نشدن این زید را با این که عـملش کـوچک نبوده است مقام و منزلت امام (ع) نزد خودش (مأمون) بیان می کند. در مقابل، امام (ع) با پاسخی محکم، این مقایسه مأمون را رد می کند و زید بن علی (ع) را از علمای آل محمد (ص) معرفی می نماید که برای خـدا جـهاد کرد و در راه خدا کشته شد. امام (ع) در ادامه، روایتی را از امام جعفر صادق (ع) به این مضمون نقل می نماید که زید، مردم را به « الرضا من آل محمد» دعوت می کرد و اگر پیروز می شد به آن چه مـردم را بـه آن دعوت می کرد، وفا مـی نمود. امام (ع) هـم چنین ادعای امامت زید را رد می کند و زید را از مخاطبان آیه شریفه «وَجَاهِدُواْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ»[89] می خواند.[90] گفت و گوی امام (ع) با مأمون، حـاوی نـکته های مـهمی است که عبارت اند از:

1-امام (ع)، آن سخنان[91] را در حضور مـأمون کـه مخالف علویان است بیان می کند.

2-امام (ع) آن همه، تمجید از زید بن علی را در مقایسۀ با زیدالنار بیان می کند و زید بن عـلی را کـه فـردی عالم و دانشمند و حلیف قرآن خوانده می شد[92] در مقایسه با زید بـن موسی که فردی بی سواد، تندرو و پر مدّعا بوده[93] و آن اعمال ناشایست را در ضمن قیامش انجام داده بود از علمای آل محمد (ص) می خواند و او را مـورد تـمجید قـرار می دهد و مقایسۀ مأمون را اشتباه خوانده و آن را رد می کند.

3-عبارت های امام (ع)، زید بن علی (ع) را مـورد تمجید قرار می دهد و امامت و ادعای امامت را از او نفی می کند و قیامش را جهادی در راه خدا می خواند که هدفش رضای خـداوند مـتعال بـوده است. در واقع، سخنان امام رضا (ع) ابطالی بزرگ بر فرقه زیدیه به شـمار مـی آید؛ چـرا که این مطلب را که زید به امامت خود دعوت می کرده است، رد می نماید. هم چنین قـیام او را جـهاد در راه خـدا می داند. چنان که پیش از این گفته شد، برخی شرایط امامت از نظر زیدیه، دعوی امامت و قـیام بـا شمشیر (قیام مسلحانه) بود.[94] با توجه به سخنان امام (ع) قیام زید، قیامی بـرای دعـوت بـه خود و امامت خودش نبوده است، چه رسد به این که بخواهد قیام با شـمشیر، اصـل و مبنای امامت قرار گیرد.

4-امام (ع) در روایتی که از امام صادق (ع) نقل می کند، می فرماید: زیـد بـه «الرضـا من آل محمد» دعوت می کرد و اگر پیروز می شد، به وعده اش و آن چه که مردم را به آن فرا مـی خواند، وفـا می کرد. این روایت، روایتی قابل تأمل و دارای نکات مهمی است. در این جا آمده کـه زیـد بـه «الرضا من آل محمد» دعوت می کرد؛ یعنی منتخبی از آل محمد (ص)[95]و نه به طور دقیق و مشخص، شخص امـام صادق (ع). آن چـنان که گفته شده مراد از «الرضا من آل محمد»، شخصی از خاندان پیامبر(ص) بوده اسـت کـه مردم یا بزرگان هاشمی و علوی و یا بزرگان بلاد بر گرد او اجتماع کنند و به او راضی شوند. هـر فـردی که انتخاب می شد «الرضا» بود؛ یعنی از «الرضا» شخص معین و مشخصی، مراد نـبوده اسـت.[96] نکتۀ اخیر، به علاوۀ توجه به ایـن مـطلب کـه اگر زیدبن علی (ع) پیروز می شد، بهتر از بـنی امیه بـود؛ چرا که او به کتاب خدا و سنت عمل می کرد، ما را به عمق سخنان امام (ع) بـیشتر نزدیک می کند.

۱. گفت و گوی امام (ع) بـا زید

امام (ع) اعـمال، رفـتار و افکار برادرش، زید را به شدت مـورد نـکوهش و انتقاد قرار می دهد[97] و می فرماید که اگر گفتار برخی کوفیان، مبنی بر ایـن که خـداوند آتش جهنم را بر فرزندان حضرت فـاطمه (سلام الله علیها) حرام کـرده اسـت، او را مغرور ساخته باید بداند کـه ایـن شأن، فقط مخصوص امام حسن (ع) و امام حسین(ع)  است[98] و شامل حال او نمی شود. امام (ع) در ادامـه بـا یادآوری عبارت های بسیار امام مـوسی بـن جـعفر (ع)[99]، سوگند یاد مـی کند کـه شرط رسیدن به پاداش نـیکویی کـه در نزد خداست، همانا اطاعت از خداوند است و اگر او (زید) می پندارد که با معصیتش به اجـر و پاداش می رسد، سخت در اشتباه است.[100] در این هـنگام، زیـد به آن حـضرت (ع) عـرض کـرد: «من برادر تو و پسـر پدر تو هستم » [101]و آن حضرت(ع) در پاسخش فرمود: تو وقتی برادر من هستی که خدا را اطاعت نـمایی [102]و اگـر خدا را نافرمانی کنی، بین من و تـو بـرادری نـیست.[103] سـپس امام (ع) به آیه شـریفه ای اسـتناد نمود که در آن آیه، خداوند متعال، پسر نوح را به خاطر معصیت و عمل ناشایستش از اهل نوح خـارج مـی سازد.[104] چـنان که ملاحظه می شود، امام (ع) افکار غلط زید را رد مـی کند و افـکار و انـدیشه های صـحیح را جـایگزین آن مـی نماید و شرط برادری زید را با خود، اطاعت از خدا می داند.

ب) آثار ولایت عهدی امام رضا (ع) بر فرقۀ زیدیه

تأثیر مهم و کلّی ولایت عهدی امام رضا (ع) بر زیدیان را می توان در خاموش شدن قـیام های آنان در آن زمان دانست.[105] زیدیان که یکی از علت های اصلی قیام هایشان، واگذاری حکومت به یکی از فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بود، هنگامی که دیدند ولایت عهدی به یکی از علویان فاطمی؛ یعنی امام رضا (ع) واگـذار شده است، دیگر دلیلی برای قیام نداشتند و شاید با توجه به مشکلات و درگیری های مأمون با عباسیان و واگذاری ولایت عهدی به یکی از علویان، گمان می کردند که خلافت از عباسیان به علویان مـنتقل خـواهد شد. از این رو، نه تنها دست از قیام کشیدند بلکه به یاری حکومت مأمون شتافتند.

به عنوان نمونه، وقتی به عباس بن موسی [106]دستور داده شـد کـه ابتدا برای مأمون و سپس بـرای بـرادرش، امام رضا (ع)، مردم را دعوت نماید، او طبق دستور عمل کرد ولی با نارضایتی و عدم موافقت عدۀ زیادی از شیعیان روبه رو شد.[107] شاید بتوان عباس بن موسی و امثال او را از افـرادی دانـست که بنا بر گـفتۀ بـرخی منابع، به دنبال جاه و مقام و رسیدن به اهداف دنیوی، اطراف امام (ع) جمع شده بودند.[108] ولی به طور کلّی، مسئله ولایت عهدی امام (ع) سبب شد که گروهی از زیدیان، حداقل در زمان ولایت عهدی آن حضرت(ع) بـه امـامت ایشان رو آورند و مطیع آن حضرت (ع) شوند.[109] آثار ولایت عهدی بر بسیاری از زیدیان جدید، این است که آنان از امام رضا (ع) به عنوان یکی از ائمۀ خود یاد می کنند و نام ایشان را در فهرست اسامی امامان خـویش مـی آورند و استدلالشان بـرای پذیرش امامت ایشان، ورود آن حضرت (ع) به عرصۀ سیاست است. به نظر آنان، امام (ع) با پذیرش ولایت عهدی و ورود به عـرصۀ سیاست، شرط آنان برای امامت را دارا بوده؛ زیرا قیام با شمشیر را اعـم از شـمشیر کـشیدن ظاهری می دانند و ورود به عرصۀ سیاست را به عنوان نوعی از قیام با شمشیر می پذیرند.[110]

نتیجه گیری

فرقه زیدیه که پس از شـهادت زیـد بن علی (ع) به وجود آمد از قیام زید سرچشمه گرفته بود. زیدیان، زید بـن عـلی (ع) را یـکی از ائمه خود می دانستند و با الهام از قیام او، یکی از شرایط و البته مهم ترین شرط امامت را قیام و خروج بـا شمشیر می دانستند. آنان با این تفکر و هم چنین از آن جا که خلافت را حق فرزندان حـضرت فاطمه (سلام الله علیها) مـی دانستند بـا حکومت های وقت به مقابله می پرداختند و به محض یافتن فرصت و زمانی مناسب، قیام می کردند.

از طرف دیگر، امامان معصوم(ع) با آن که معتقد به مبارزه با ظلم و ستم بودند ولی به دلایلی مانند فراهم نـبودن شرایط، نرسیدن موعد مقرر قیام، کمبود یاران چه از لحاظ کمی و چه کیفی و نتیجه واضح قیام های عجولانه که شکست و از دست دادن یارانشان بود، این گونه قیام ها را نمی پسندیدند و اغلب، آنها را از قیام نهی مـی کردند ولی مـعمولاً با برخوردهای نامناسب قیام کنندگان مواجه می شدند.

در بررسی رفتار زیدیه در زمان امامت امام رضا (ع) و تعامل امام (ع) با آنها، به این نتیجه رسیدیم از آن جا که مشخصه اصلی فرقه زیدیه حداقل تـا زمـان مورد بحث، قیام ها و فعالیت های سیاسی بوده است و با توجه به این که بیشتر دوران امامت امام رضا (ع)؛ یعنی حدود پانزده سال آن، معاصر با دوران فترت و رکود قیام های علویان بود، در نتیجه در ایـن سـال ها (پانزده سال مذکور) در منابع مورد بررسی، درگیری و اختلافی مشاهده نمی شود. اما سال های پایانی امامت امام رضا (ع) شاهد دو واقعه مهم تاریخی؛ یعنی قیام های علویان و جریان ولایت عهدی امام (ع) است. قیام های عـلویان زیـدی در ایـن دوره، بسیار وسیع و شامل حضور گـسترده و فـعال بـرادران امام رضا (ع) و دیگر بستگان نزدیک آن حضرت(ع) بود.

به نظر می رسد که امام (ع) در تعامل با این گروه ها و قیام ها، هر چند در مواردی قـیام کـنندگان را از قـیام نهی کرده اند، ولی به طور کلی جانب مدارا را در پیـش گـرفته و برخورد جدی و درگیری قابل توجهی با قیام کنندگان نداشته اند و فقط در برخورد با برادر خود، زید (زید النار) به شدت او را مـورد انـتقاد قـرار داده اند که البته دقت در انتقادهای امام (ع) نشان می دهد که افـکار، اعمال و رفتار نامناسب زید مورد نکوهش و انتقاد امام (ع) واقع شده است. جریان ولایت عهدی امام رضا (ع)، تأثیر مهمی بـر قـیام های زیـدیان داشت و تعداد زیادی از زیدیه را گرد امام (ع) جمع کرد و مطیع ایشان نـمود. هـم چنین مسئله ولایت عهدی آن حضرت (ع) سبب شد تا بسیاری از زیدیان جدید، امام رضا (ع) را یکی از ائمۀ خود بدانند و نـام آن حـضرت (ع) را در شمار امامان خویش بیاورند.

پی نوشت ها

[1] بـرای آگاهی تفصیلی از ماجرا ر. ک: ابی‌جعفر محمد بن یعقوب کلینی، الاصول من الکافی‌، تحقیق‌ علی اکـبر غـفاری، الطـبعة الرابعة، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1388، ج1، ص 316 ـ 319؛ ر.ک: محمدبن علی‌ بن‌ بابویه‌ معروف به شیخ صدوق، عیون اخـبارالرضا(، تـحقیق شیخ حسین اعلمی، الطبعة الاولی، بیروت: منشورات‌ مؤسسة‌ الاعلمی للمطبوعات، 1404ﻫ/1984م، ج 2، ص 42 ـ 44

[2] همان

[3] همان

[4] همان

[5] هـمان

[6] هـمان

[7] هـمان

[8] همان

[9] برای‌ نمونه‌ در این‌باره ر. ک: ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احـمد صـقر، بیروت: دارالمعرفة‌، بی‌تا‌، ص 427، 430

[10] همان، ص 439؛ ابی‌عبدالله محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید‌)، الارشـاد‌ فـی‌ مـعرفة حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسة آل البیت لتحقیق التراث، قم: دارالمفید، بی‌تا، ج 2، ص212‌

[11] اصفهانی‌، پیشین‌، ص 425

[12] ر.ک: علی بـن عـبدالکریم فضیل شرف الدین، الزیدیة نظریۀ و تطبیق، الطبعة الثانیة‌، بیروت‌: العصر الحدیث، 1412 ﻫ / 1991 م، ص 169؛ مـوسوی‌نژاد، آشـنایی بـا زیدیه، نشریة هفت آسمان، پاییز 80، ص86

[13]. عزالدین‌ ابوالحسن‌ علی بن ابی الکرم (ابن اثیر)، الکامل فـی التـاریخ، بـیروت: دار صادر‌ – دار‌ بیروت، 1385، ج6، ص302

[14] ابوجعفر محمد بن جریر‌ طبری‌، تاریخ‌ الأمم و الملوک، تحقیق مـحمد ابـوالفضل ابراهیم، الطبعۀ‌ الثانیۀ‌، بیروت: دارالتراث، 1387ﻫ. ق/1967 م، ج8، ص528

[15] ابن اثیر، پیشین، ص 303

[16] همان، ص 303 ـ 304

[17] همان‌، ص 306‌؛ اصفهانی، پیشین، ص 426

[18] ر. ک: همان، ص 429‌ و 434‌

[19] همان، ص 429‌

[20] همان‌، ص 434‌؛ ابـن اثـیر، پیشین، ص 305

[21] اصفهانی، همان‌، ص 429‌ و 434

[22] ابن اثیر، پیشین، طبری، پیشین، ص 530

[23] ابن اثیر، همان

[24] هـمان؛ طـبری‌، پیشین‌، ص 529 ـ 530

[25] ابن اثیر، همان

[26] همان‌

[27] اصفهانی، پیـشین، ص 435 ـ 436‌

[28] هـمان‌، ص 436 ـ 437؛ طـبری، پیشین، ص 530‌

[29] اصفهانی‌، همان، ص 441 ـ 446

[30] پیش‌تر نقل شد کـه وی بـرای حکومت بر مدائن انتخاب‌ و فرستاده‌ شد که احتمالاً اختلاف زمانی‌ وجود‌ داشته‌ اسـت.

[31] نعمت الله صفری‌ فروشانی‌، خـورشید شـب، چاپ اول، مـشهد: انـتشارات قـدس رضوی، 1387، ص 51

[32] جمعی از کارشناسان، میزگرد‌ شیوه‌ بـرخورد امـام رضا (با فرقه‌های درون‌ شیعی‌، اندیشه نو‌ (ویژه‌ نامه‌ امام رضا)، ش 1، آذر 1385‌، ص 48

[33] ر. ک: داود الهـامی، امـام رضا در دورۀ خلافت امین، مکتب اسلام، سـال 33، ش 4، تیر 1372‌، ص 40‌

[34] برای آگاهی بـیشتر از ایـن دیدگاه‌ ر. ک: هاشم‌ معروف‌ الحسنی‌، سـیرة‌ الائمـة الاثنی عشر‌، منشورات‌ الشریف الرضی، بیروت: 1406 ﻫ./ 1986 م، ج 2، ص 397 ـ 401

[35] محمدباقر ناصری، قراءة فی فکر الإمام الرضـا، مـشهد: اللجنة‌ الثقافیة‌ للمؤتمر‌ العالمی للإمـام الرضـا، 1404 ﻫ ، ص 18- 19

[36] گـروه‌ مؤلفان‌، پیشوایان‌ هـدایت‌، ثـامن‌ الأئمۀ‌، حضرت امام رضـا، تـرجمه سید حسین اسلامی اردکانی، چاپ اول، قم: مجمع جهانی اهل بیت، 1385، ص 165

[37] همان

[38] برای نمونه ر.ک: ابـومحمد حـسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة‌، تـصحیح و تـعلیق سید مـحمد صـادق آل بـحرالعلوم، نجف: المکتبة المرتضویة، 1355، ص54. 55

[39] ابـی‌جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، تصحیح و تـعلیق عـلی‌ اکبر‌ غفاری، قم: مؤسسة النشر الاسـلامی، 1405 ق، ص 371. 372

[40] در ایـن‌باره، قـابل تـوجه اسـت که زیدیان، افـراد زیـادی از جمله نفس زکیه را به عنوان مهدی اعلام کردند (برای نمونه‌ ر.ک: ابوالفرج‌ اصفهانی، پیشین، ص210-217) اما امامیه، مـهدویت را مـنحصر در امـام دوازدهم(عج) می‌دانند و روایت‌های بسیاری در این رابـطه نـقل مـی‌کنند. (بـرای نـمونه‌ ر.ک: ابـی‌ جعفر محمدبن حسن طوسی، الغیبۀ‌، تحقیق‌ عبادالله طهرانی و علی احمد ناصح، الطبعۀ الاولی، قم: مؤسسۀ المعارف الاسلامیۀ، 1411ﻫ ، ص 138- 155؛ ابن بابویه قمی، الامامۀ و التبصرۀ من الحیرۀ، قم: تحقیق و نشر‌ مـدرسۀ‌ الامام المهدی(، بی‌تا، ص 101‌-106‌)

[41] برای نمونه ر.ک: مفید، الارشاد، پیشین، ص212

[42] ر.ک: جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم«عج»، ترجمه سید محمد تقی آیت اللهی، چاپ دوم، تهران: امیرکبیر، 1377، ص 72-73

[43] ر.ک: اصفهانی، پیشین، ص 186‌

[44] أبوالحسن‌ علی بـن حـسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، الطبعة الثانیة، قم: دارالهجرة، 1409ﻫ ، ج 3، ص 439

[45] اصفهانی، پیشین، ص 439

[46] أحمدبن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام، تحقیق‌ مصطفی‌ عبدالقادر عطا‌، الطبعة الاولی، بیروت: دارالکـتب العـلمیة، 1417 ﻫ / 1997 م، ج 2، ص 112؛ مفید، پیشین، ج 2، ص 211

[47] مفید، همان

[48] همان

[49] صدوق، عیون اخبار‌ الرضا، پیشین، ص 221. عربی عبارت مذکور چنین است: «انی جعلت علی‌ نفسی‌ أن‌ لا یظلنی و إیاه سـقف بـیت».

[50] همان

[51] مفید، پیشین، ص 212

[52] اصفهانی، پیـشین، ص 439

[53] بـرای آگاهی از برخی دلایل ‌‌قیام‌ محمد دیباج ر. ک: همان؛ طبری، پیشین، ص 537؛ ابن اثیر، پیشین، ص 311؛ مسعودی، پیشین، ص 439‌

[54] ابوالحسن‌ علی‌ بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، تـرجمة مـحسن مؤیدی، چاپ اول، تهران: انـتشارات امـیرکبیر‌، 1362، ص47؛ ر.ک: ابی‌نصر بخاری، سرّ السلسلۀ العلویۀ، تعلیق سید محمد صادق بحرالعلوم، نجف‌: منشورات المطبعۀ الحیدریۀ، 1381‌ﻫ، ص45‌

[55] ابن اثیر، پیشین

[56] طبری، پیشین، ص 538 ـ 540

[57] مفید، پیشین، ص 212

[58] خطیب بغدادی، پیشین، ص 114؛ ابن اثیر، پیشین، ص 356

[59] همان

[60] علی بـن عـیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، الطبعة الثانیة، بیروت‌: دارالاضواء، 1405 ﻫ / 1985 م، ج 3، ص 93 ـ 94؛ صدوق، پیشین، ج1، ص224

[61] ر. ک: نعمت الله صفری فروشانی، تحلیلی بر قیام های علویان در دوران امام رضا( و ارتباط آن با ولایتعهدی، شیعه شناسی، سال هفتم، ش 26، تـابستان‌ 1388، ص 69

[62] ر. ک: اصـفهانی، پیشین، ص 440 ـ 441

[63] در کـشف الغمه، این روایت از مسافر نقل شده و در مناقب از هشام نقل شده است. ر. ک: اربلی، پیشین، ص 74؛ محمدبن علی بن شـهر آشوب، مناقب‌ آل‌ ابی طالب، تصحیح و تعلیق سید هاشم رسولی محلاتی، قـم: مـوسسه انـتشارات علامه، بی‌تا، ج 4، ص 339

[64] ر. ک: همان

[65] گروه مؤلفان، پیشین، ص 166

[66] برای نمونه ر. ک: کلینی، پیشین، ج 1، ص 356 ـ 358

[67] اصفهانی، پیشین، ص 440. گفته‌ شده‌ که محمدبن جـعفر، ‌ ‌خـلافت را با اصرار اطرافیان و اکراه پذیرفته بود و شاید استناد او به این مطلب، به هـمین خـاطر بـوده است. ر. ک: ابن اثیر، پیشین، ص 311

[68] صدوق، عیون اخبار‌ الرضا‌، پیشین‌، ج 1، ص 168

[69] ابن اثیر، پیشین، ص 305‌

[70] همان‌، ص 307‌

[71] همان، ص 311 ـ 312

[72] بـرخی گفته‌اند که امام کاظم دو فرزند به نام ابراهیم داشته است که یکی ابـراهیم اکبر و دیگری ابراهیم‌ اصـغر‌ نـامیده‌ شده است. ابراهیم اکبر در زمان مأمون در‌ یمن‌ قیام کرد. (ر. ک: ابی نصر بخاری، پیشین، ص 37 ـ 38؛ احمدبن علی معروف به ابن عنبه، عمدة الطالب فی انساب آل‌ ابی‌ طالب‌، تحقیق سیّد مهدی رجائی، الطبعة الاولی، قـم: مکتبة سماحة آیة‌ الله العظمی المرعشی النجفی، 1425 ق/ 2004 م، ص 245). گویا ابراهیم اصغر، ابراهیم مجاب، جدّ سید مرتضی و سید رضی است‌. (عزیزالله‌ عطاردی‌، اولاد و برادران امام کاظم، مجموعه آثار سومین کنگره جهانی حضرت رضا‌ (مشهد‌: مـؤسسه چـاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1370، ج2، ص 233)

[73] ابی نصر بخاری، پیشین‌، ص38‌

[74] مفید، پیشین، ص 245. 246

[75] کلینی‌، پیشین، ج 1، ص 380 ـ 381

[76] اصفهانی، پیشین، ص 435؛ مفید، پیشین، ص 245 ـ 246. البته در‌ ارشاد‌، به‌ جای محمد بن محمد بن زید، محمد بن زید آمده اسـت.

[77] ابـن اثیر، پیشین‌، ص 305‌

[78] ر.ک: همان‌

[79] طبری، پیشین، ص 536

[80] احمد بن ابی یعقوب معروف به یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت: دار‌ صادر‌، بی‌تا، ج 2، ص 448

[81] همان، ص 448 ـ 449

[82] ابن اثیر، پیشین

[83] همان

[84] اصفهانی، پیشین، ص 436

[85] همان‌

[86] یعقوبی‌، پیشین‌، ص 449

[87] همان

[88] اربـلی، پیـشین، ص 104

[89] حج (22) آیه 78؛ یعنی در راه خدا چنان‌ که‌ شایسته اوست، جهاد کنید. او شما را برگزید.

[90] صدوق، عیون اخبار الرضا، پیشین‌، ج 2، ص 225‌ ـ 226‌

[91] برای آگاهی کامل از سخنان امام ر.ک: همان

[92] ر.ک: مفید، الارشاد، پیشین، ج2، ص 171-172

[93] این استنباط، از‌ سـخنان‌ امـام در گـفت و گو با زید النار و در گـفت‌گو بـا مـأمون و نیز‌ در‌ مقایسة‌ زید النار با زید بن علی به دست می‌آید. برای آگاهی از سخنان امام ر.ک: صدوق‌، پیشین‌، ج1، ص 257‌ و 259؛ ج2، ص 225-226

[94] محمد بن محمد بـن نـعمان مـلقب به شیخ مفید‌، اوائل‌ المقالات فی المذاهب و المختارات، تـحقیق مـهدی محقّق، چاپ اول، تهران: انتشارات مؤسسة مطالعات اسلامی، 1372ش، ص4؛ سعد‌ بن‌ عبدالله ابی خلف اشعری قمی، کتاب المقالات و الفرق، تصحیح و تـعلیق مـحمدجواد مـشکور‌، تهران‌: مرکز انتشارت علمی و فرهنگی، 1361، ص71

[95] درباره‌ معنای‌ «الرضا‌ من آل مـحمد» ر.ک: محمد الله اکبری، الرضا‌ من‌ آل محمد، تاریخ اسلام، سال دوم، ش8، زمستان 1380، ص 32

[96] همان، ص38

[97] برای نمونه‌ ر.ک: صدوق‌، پیشین، ج 1، ص 257، 259؛ اربلی، پیشین‌، ص 104‌

[98] همان، ص 259‌؛ هـمان‌

[99] صـدوق‌، هـمان، ص 257، 259

[100] همان، ص 259

[101] همان‌

[102] همان‌؛ ابن شهرآشوب، پیشین، ص 361

[103] ابن شهر آشوب، همان

[104] صـدوق، پیـشین، ص 259 ـ 260‌

[105] برای‌ آگاهی از رابطه قیام‌‌های علویان و ولایت‌عهدی‌ امام رضا ر.ک: صفری فروشانی‌، پیشین‌، ص 70-73

[106] برای آگاهی از‌ گوشه‌ای‌ از پیشینۀ عـباس‌بن مـوسی ر.ک: پژوهـش حاضر، دوره پیش از قیام‌های علویان، ص 2-3

[107] ر.ک: طبری، پیشین‌، ص 559‌-560

[108] ر.ک: نوبختی، پیشین، ص86؛ اشعری‌ قمی‌، پیشین‌، ص94

[109] هـمان‌

[110] ر.ک: مـهدی‌ فـرمانیان‌، سید علی موسوی نژاد‌، درسنامۀ‌ تاریخ و عقاید زیدیه، چاپ دوم، قم: نشر ادیان، 1389، ص 194؛ جمعی از کـارشناسان، مـیزگرد‌ شـیوه‌ برخورد امام رضا با فرقه‌های درون‌ شیعی‌، پیشین، ص49‌

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *